دادِسْتان مینویِ خِرَد

تالیف احمد تفضلی


مقدمه‌ی ناسخ

به نام و نیرو و یاری آفریدگار اورمزد و امشاسپندان، سروران خوب نیکوکار، و همه ایزدان مینو و ایزدان گیتی، به بخت نیک و فال (=مروای) خوب، می‌نویسم «دادستان مینوی خرد» را به کام ایزدان.

مقدمه‌ی مؤلف

1 به نام و ستایش آفریدگار اورمزد که دهنده‌ی همه سودهاست. 2 و همه ایزدان آفریده در مینو و گیتی، 3 و فرهنگ فرهنگ‌ها  -دین مزدیسنی-  4 که سرچشمه‌ی دانایی و تشخیص از آن است، 5 به فرّه و کام مقدسان دو جهان، تعلیمات آفریدگار اورمزد 6 و همه‌ ایزدان بسیار نیرومند 7 و توجه در بردارنده‌ی آسایش فراوان از سوی ایزدان، دانایان خاصی که کارشان منطقی است. 8 پاداش‌های نونو به دارنده‌ی خرد (رسد)، 9 از راه یافتن سود دو جهانی به فراوانی، ‹که› (= خرد) شفابخش‌ترین است برای تن و روان.

10 چنانکه در بهدین پاک مزدیسنان، معجزه‌ی معجزات، منزه از گمان، بی‌مثال، بنابر گفتار آفریدگار اورمزد و زرتشت سپیدمان در جاهای بسیاری فتوی داده شده است 11 که آفریدگار بسیار نیک این مخلوقات را به خرد آفرید 12 و آنان را ...(؟) به خرد نگاه می‌دارد. 13 و به سبب افزار (= قدرت) خرد که سودبخش‌ترین است، آنان را پایدار و بی‌دشمن، به جاودانگی همیشگی، از آن خود کند.

14 به همین دلیل پیداست 15 که دانایی بود که گفت 16 که اگر این معلوم است که دین ایزدان راستی و قانونشان خوبی است و بر مخلوقات نیک‌کامه و بخشاینده‌اند، 17 به چه علت است که بیش‌تر مردمان دارای کیش‌ها و گروش‌ها و اصول بسیاراند 18 و بیش‌تر آن کیش‌ها و قانون‌ها و گروش‌ها به کار ایزدان گزند رسانند و خوب نیستند؟ 19 و این را نیز اندیشید که: 20 برای تشخیص این امر باید رنج برد 21 و به این چیز آگاه باید بود. 22 زیرا که در پایان کار تن به خاک آمیخته شود و اتکاء بر روان باشد. 23 و هر کسی باید برای روان رنج برد، 24 و از کار نیک آگاه باشد. 25 زیرا که آن کار نیکی که مردم ناآگاهانه کنند، کار نیک کمتری به شمار می‌آید. 26 (ولی) آن گناهی که ناآگاهانه کنند، آن گناه بر ذمه‌شان باشد. 27 و از اوستا پیداست 28 که › «کسی که تا کنون کاری برای روانش نکرده است، کاری نکرده است. 30-29 و از این به بعد نیز کاری نمی‌کند، کسی که برای روانش کار نکند. 31 زیرا که مینو و گیتی مانند دو دژاند. 32 و مسلم است که یکی را می‌ستانند (= تسخیر می‌کنند) و دیگری را نمی‌توان گرفت.»

33 پس آن چیزی را انبار کن که نیک است و مسلماً پیداست که کسی نمی‌تواند آن را بگیرد. 34 و چون به این ترتیب نگریست، 35 به خواستاری خرد در این جهان شهر به شهر و ناحیه به ناحیه درآمد. 36 و از بسیار کیش‌ها و گروش‌های مردمانی که آنان را در دانایی برتر می‌اندیشید، پرسید و پژوهش کرد و بر آن‌ها اطلاع یافت. 37 و چون دید که هر یک از آن‌ها چنان متناقض و مخالف دیگری است، 38 آنگاه دانست که این کیش‌ها و گروش‌ها و فرقه‌ها که در این جهان با یکدیگر چنین متناقض‌اند، نمي‌توانند از آفرینش ایزدان باشند. 39 زیرا که دین ایزدان راستی و قانونشان درستی است. 40 و به این (مطلب) بی‌گمان شد که کسانی که به این دین پاک نیستند، در هر چیزی شک دارند، 41 و به همین دلیل دچار آشفتگی می‌شوند.

42 پس از آن در جستجو و عمل دین کوشاتر شد 43 و از دستورانی که در دین داناتر و آگاه‌تر بودند، پرسید 44 که برای نگاهداری تن و نجات روان چه چیز بهتر و برتر است. 45 و آنان بنابر آنچه در ‹دین› معلوم شده است ‹ گفتند 46 که از (همه) نیکی‌هایی که به مردمان می‌رسد‌› خرد بهتر است. 47 زیرا که گیتی را به ‹نیروی› خرد می‌توان اداره کرد 48 و مینو را هم به نیروی خرد می‌توان از آن خود کرد. 49 این نیز پیداست که اورمزد این آفریدگان در گیتی را به «خرد غریزی» آفریده است. 50 و اداره‌ی گیتی و مینو به خرد است. 

51 و چون بزرگ سودی و ارجمندی خرد را به این گونه دید، نسبت به اورمزد خدا و امشاسپندان و مینوی خرد سپاسگزارتر شد. 52 و مینوی خرد را به پناه گرفت 53 و به مینوی خرد نماز و پرستش بیش‌تر کرد تا به دیگر امشاسپندان. 54 و این را دانست که همه کارهای نیک و اعمال خوب را به نیروی خرد می‌توان از آن خود کرد، 55 و باید در خشنودی مینوی خرد کوشا باشد. 56 و از آن به بعد در ستایش کردن مینوی خرد کوشاتر شد.

57 پس از آن مینوی خرد برای اندیشه و کامه‌ی آن دانا تن خویش را بدو نمایاند، 58 و بدو گفت 59 که ای دوست ستاینده، نیکی (متن: نیک) از برترین تقدس است، 60 از من، مینوی خرد، تعلیم خواه تا تو را به‌سوی خشنودی ایزدان و نیکان، و در گیتی به نگاهداری تن و در مینو به رستگاری روان راهنما باشم.

1

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چگونه می‌توان نگاهداری و آسایش تن را خواست ‹ بدون زیان رسانیدن به روان؛ و نجات روان را بدون زیان رسانیدن به تن›؟ 

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که آن که از تو کوچک‌تر است او را برابر و آن که برابر توست او را بزرگ‌تر 5 و آن که از تو بزرگ‌تر است او را سالار، و سالار را خدا (= سرور) به شمار آور. 6 و نسبت به خدایان (=سروران) یگانه (=وفادار) و فرمانبردار و راست‌گفتار باش 7 و نسبت به دشمنان فروتن و چرب (=نرم) و نیک چشم باش.

8 افترا مزن 9 تا بدنامی و بدکاری به تو نرسد 10 چه گفته شده است 11 که افترا سخت‌تر از جادوگری است. 12 و در دوزخ حرکت هر دروجی (=دیوی) به پیش است، (ولی) حرکت دیو افترا به سبب گناه گران به پس است.

13 به آز متمایل مباش 14 تا دیو آز ترا نفریبد 15 و چیزهای گیتی برای تو بی‌مزه و چیزهای مینو تباه نشود.

16 خشمگینی مکن 17 چه مرد هنگامی که خشم گیرد کارهای نیک و نماز و پرستش ایزدان فراموشش شود. 18 و هرگونه گناه و بزه به اندیشه‌اش افتد و تا نشستن خشم 19 برابر اهرمن شمرده شده است.

20 غم مخور 21 چه غمخورنده را رامش گیتی و مینو از میان می‌رود 22 و کاهش به تن و روانش افتد.

23 شهوت رانی مکن 24 تا از کردارت زیان و پشیمانی به تو نرسد. 25 رشک زشت مبر 26 تا زندگیت بی‌مزه نشود.

27 از برای ‹ننگ› گناه مکن 28 چه نیکی و آراستگی و ثروت و قدرت و هنر و شایستگی به کام و کردار مردمان نیست بلکه به تقدیر سپهر و کام ایزدان باشد.

29 بیش از حد مخواب 30 تا کارهای نیکی که باید انجام دهی ناکرده نماند.

31 زن باگوهر (=اصیل) بگزین 32 چه بهتر آن است که سرانجام نیک‌نام‌تر است.

33 در هنگام غذا خوردن سخن مگو 34 تا از تو نسبت به خرداد و مرداد امشاسپند گناه گران سرنزند.

35 بدون کستی و سدره راه مرو 36 تا از تو به دوپایان و چهارپایان و به فرزندان گزند نرسد.

37 با یک کفش راه مرو 38 تا گناه گران به روانت نرسد.

39 ایستاده ادرار مکن 40 تا به قانون دیوان گرفتار نشوی 41 و به سبب آن گناه دیوان تو را به دوزخ نکشند.

42 کوشا و میانه‌رو باش 43 و از (حاصل) کوشش نیک خویش بخور 44 و ایزدان و نیکان را بهره برسان. 45 چنین به وظیفه رفتار کردن، تو را مهم‌ترین کار نیک است.

46 از خواسته‌ی دیگران مدزد 47 تا کوشش درست خودت از میان نرود. 48 چه گفته شده است 49 که آنکه نه از کوشش خویش بلکه از چیز دیگری خورد، مانند کسی است که سر مردمان را به دست دارد و مغز مردمان را خورد.

50 از زن دیگران بپرهیز 51 چه ممکن است این هر سه چیزت از میان برود: هم خواسته هم تن و هم روان.

52 با دشمنان به انصاف ستیزه کن. 53 با دوست به پسند دوستان رفتار کن.

54 با مرد کینه‌ور نبرد مکن 55 و به هیچ‌گونه او را میازار.

56 با مرد آزور (= حریص) شریک مباش. 57 و به سالاری مگمارش. 

58 با مرد مفتری به دربار پادشاهان مرو. 59 با مرد بدنام پیوند مکن. 60 با مرد نادان همکار و مشترک در پرداخت تاوان مباش. 61 با مرد احمق پیکار مکن. 62 با مرد مست در راه مرو. 63 از مرد بدگوهر (=بداصل) وام مستان.

64 در سپاسگزاری نسبت به ایزدان و پرستش و نیایش و عبادت و دعا و تعلیم و فرهنگ (= تربیت) کردن کوشا و جانسپار باش. 65 چه گفته شده است 66 که در (به دست آوردن) یاری بخت برای مردمان خرد بهتر است. 67 و در نام خواستن و رستگاری روان، رادی (=بخشندگی) بهتر است 68 و در اجرای امور، کامل‌اندیشی بهتر است. 69 و در شهادت دادن (؟) در برگزاری مدافعه (؟) راستی بهتر است. 70 و در پیشرفت کار، کوشش بهتر است. 71 و برای این که آدمی معتمد همه باشد، استواری بهتر است، 72 و برای این که نیکی به آدمی برسد، سپاسگزاری بهتر است. 73 و برای این که آدمی خویشتن را بی‌عیب دارد، میانه‌روی گفتار در راه راستی بهتر است 74 و برای بازداشتن متجاوز بدکار از خویشتن، انجام وظیفه بهتر است. 75 و پیش خدایان (= سروران) و صاحب‌قدرتان میانه‌روی در گفتار و در مجلس، خوب‌گفتاری بهتر است. 76 و نسبت به دوستان اندیشیدن به آسایش (آنان) و دوستی بهتر است. 77 و برای به خویش (جلب) کردن همالان، رساندن سود (به آنان) بهتر است. 78 و نسبت به مهتران نرمی و فروتنی بهتر است. 79 و نسبت به کهتران سازش و ادب در گفتار بهتر است. 80 و نسبت به کنندگان (کار نیک) سپاسگزاری و تشکر بهتر است. 81 و نسبت به هم‌تخمگان (= بستگان، هم‌نژادان) نیک‌اندیشی بهتر است. 82 و در تندرستی میانه‌روی در خوراک و تن به کار داشتن بهتر است. 83 و نسبت به سپاس‌شناسان، عمل (نیک) بهتر است. 84 و نسبت به سالاران یگانگی (=وفاداری) و طلب سود (برای آنان) بهتر است. 85 و در مورد یگانگان (=وفاداران) و بندگان، نیکو داشتن آنان و اظهار احترام به آنان بهتر است. 86 و نسبت به تن خویش، کم رنج داشتن و خرسندی (= قناعت) بهتر است. 87 و در سالاری، نیکان را به نیکی و بدان را به بدی شناختن و نیکان را پاداش دادن و بدان را سرزنش کردن بهتر است. 88 و در هر گاه و زمان خویشتن را از گناه دور کردن و به کار نیک کوشا بودن بهتر است. 89 و در هر روز اورمزد را به آفریدگاری و اهرمن را به نابودسازی اندیشیدن و در یاد داشتن بهتر است. 90 برای این‌که بی‌احترامی به آدمی نرسد، خویشتن‌شناسی بهتر است. 91 این همه درست و راست و همان‌گونه است (که بیان شد). 92 ولی (انجام) وظیفه و نگاهداری زبان برتر از هر چیزی است.

93 از بت‌برستی و دیوپرستی سخت (تحت‌اللفظی: دور) بپرهیز 94 چه پیداست 95 که اگر کیخسرو بتکده‌ی (ساحل) دریاچه‌ی چیچست را نکنده بود، در این سه‌ هزاره‌ی هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانس که جداجدا در سر هر هزاره از ایشان یکی آید و همه کارهای جهان را بازآراید و پیمان‌شکنان و بت‌پرستان را در کشور بزند، آنگاه آن بدکار (=اهریمن) چنین قوی‌تر می‌شد که رستاخیز و تن‌پسین کردن ممکن نبود. 

96 به انبار کردن کار نیک کوشا باش. 97 تا در جهان مینوی به فریادت رسد.

98 به هیچ نیکی گیتی تکیه مکن. 99 چه نیکی گیتی همچون ابری است که در روز بهاری آید که به هیچ کوه باز نپاید.

100 بسیار گیتی‌آرای مباش. 101 چه مرد گیتی‌آرا تباه کننده‌ی مینو باشد.

102 به چیز (=دارائی) و خواسته‌ی بسیار تکیه مکن. 103 چه سرانجام همه را بایدت هشتن.

104 به قدرت اعتماد مکن. 105 چه سرانجام بی‌قدرت بایدت بودن.

106 به آزرم (=احترام) و گرامی بودن (=عزت) تکیه مکن. 107 چه در مینو احترام به فریاد نرسد. 108 و به پیوند و تخمه‌ی بزرگ تکیه مکن. 109 چه سرانجام اعتماد به کردار خودت باشد.

110 به زندگی تکیه مکن 111 چه سرانجام مرگ بر تو رسد 112 و لاشه‌ات را سگ و پرنده پاره پاره کنند 113 و استخوانت به زمین افتد 114 و تا سه شبانه‌روز روان به بالین تن نشیند 115 و روز چهارم بامدادان به همراهی سروش مقدس و وای نیک و بهرام نیرومند و با مخالفت استووهات و وای بد و فرزیشت دیو و نزیشت دیو و با بدخواهی خشم بدکار دارنده‌ی نیزه‌ی خونین تا به پل چینور بلند سهمگین که هر مؤمن و هر کافری بدان می‌آید 116 و بسیار دشمن در آنجا ایستاده‌اند می‌رود 117 همراه با بدخواهی خشم دارنده‌ي نیزه‌ی خونین و استووهات که همه آفریدگان را می‌بلعد و سیری نمی‌شناسد 118 و با میانجیگری مهر و سروش و رشن. 119 و رشن عادل (اعمال او را) می‌سنجد 120با ترازوی مینوی که به هیچ سوی گرایش ندارد نه برای مؤمنان و نه برای کافران، نه برای سروران و نه برای فرمانروایان. 121 و به اندازه‌ی تار مویی منحرف نمی‌شود و آزرم ندارد (=ملاحظه نمی‌کند). 122 و سرور و فرمانروا را با خردترین مردم در داوری یکسان به شمار می‌آورد.

123 هنگامی که روان پارسایان به آن پل می‌گذرد به مانند یک فرسنگ آن پل پهن می‌شود 124 و روان پارسایان به همراهی سروش مقدس (از پل) می‌گذرد. 125 و کردار نیک وی به شکل دوشیزه‌ای به پذیره‌اش می‌آید 126 که از هر دوشیزه‌ای در جهان زیباتر و بهتر است. 127 و روان پارسایان گوید 128 که تو که هستی که هرگز دوشیزه‌ای از تو زیباتر و بهتر در گیتی ندیده‌ام؟ 129 آن دوشیزه سیما پاسخ دهد 130 که من دوشیزه نیستم، بلکه کردار نیک توام ای جوان نیک‌اندیش نیک‌گفتار نیک‌کردار نیک‌دین. 131 چه تو چون در گیتی دیدی که کسی دیوپرستی کرد، آنگاه تو نشستی و پرستش ایزدان کردی. 132 و چون دیدی که کسی ستم و دزدی کرد و مردم نیک را آزرد و تحقیر کرد و خواسته از بزه اندوخت، آن‌گاه تو ستم و دزدی خویش را از آفریدگان بازداشتی. 133 و به مردم نیک اندیشیدی و مهمانی و پذیرایی کردی و هدیه دادی 134 چه به آن که از نزدیک فراز آمد و چه به آن که از دور. و خواسته از درستی اندوختی 135 و چون دیدی که کسی داوری دروغ و رشوه‌ستانی کرد و گواهی به دروغ داد، آنگاه تو نشستی و سخن راستی و درستی گفتی. 136 منم این اندیشه‌ی نیک و گفتار نیک و کردار نیکی که تو اندیشیدی و گفتی و کردی. 137 چه چون محترم بودم، باز تو محترم‌ترم کردی 138 و چون گرامی بودم، باز تو گرامی‌ترم کردی 139 و چون فره‌مند بودم، باز تو فره‌مندترم کردی.

140 و چون از آنجا فراز رود، بادی خوشبوی به پذیره‌اش آید که از همه عطرها خوش‌بوتر است. 141 روان پارسایان از سروش پرسد 142 که این چه بادی است که هرگز در گیتی بادی چنین خوشبوی به مشامم نیامد. 143 آنگاه سروش مقدس به روان پارسایان پاسخ دهد 144 که این باد از بهشت است که چنین خوشبوی است.

145 پس نخستین گام به اندیشه‌ی نیک و دوم به گفتار نیک و سوم به کردار نیک بالا رود. 146 و چهارم گام به روشنی بی‌پایان پر از خوشی رسد.  147 و همه ایزدان و امشاسپندان به پذیره‌اش آیند. 148 و سخن ازو پرسند 149 که چگونه از آن جهان پرخطر و پر بیم و پر بدی به این جهان خالی از خطر و آفت آمدی ای جوان نیک‌اندیش نیک‌گفتار نیک‌کردار نیک دین.

150 پس اورمزد خدای گوید 151 که سخن ازو مپرسید چه از آن تن گرامی جدا شده و از آن راه پربیم آمده است. 152 خوش‌ترین خورا‌ک‌ها را که روغن بهاری است برای او ببرید، 153 تا روان از آن عذاب سه شبه‌ای که از استووهات و دیگر دیوان بدو رسیده است، بیاساید 154 و به تخت کاملا زینت شده برنشانیدش.

155 چنین پیداست 156 که برای پارسایان، چه مرد و چه زن، پس از درگذشتن، خوش‌ترین خوراک‌ها را (که) ... ایزدان مینوی است، می‌برند. - ... عبارتست از روغن بهاری. – و او را به تخت کاملا زینت شده می‌نشانند. 157 و تا ابد در خوشی کامل با ایزدان مینوی، جاودانه، می‌ماند.

158 هنگامی که بدکاری بمیرد، روانش سه شبانه‌روز در نزدیکی سر آن کافر می‌دود و می‌گرید: (و می‌گوید) 159 که به کجا روم و اکنون که را به پناه گیرم؟ 160 و هر گناه و بزه‌ای که در گیتی کرده است، در آن سه شبانه‌روز به چشم می‌بیند. 161 روز چهارم نزرش دیو می‌آید و روان بدکاران را به بدترین طریقه‌ای می‌بندد. 163 و علیرغم مخالفت سروش مقدس او را تا پل چینور می‌کشد. 163 پس رشن عادل روان بدکاران را به بدکاری آشکارا (=رسوا) می‌کند.

164 پس نزرش دیو روان بدکاران را می‌گیرد و بی‌آزرمانه و از روی میل به خشم می‌زند و به آن آسیب می‌رساند. 165 و روان بدکاران بلند می‌گرید و زاری می‌کند و لابه‌گرانه بسیار خواهش (=التماس) می‌کند و ناتوانانه برای جان (خویش) بسیار کوشش می‌کند. 166 چون هیچ‌گونه کوشش و لابه‌گری او را سودی ندارد و از بغان و از دیوان کسی به فریادش نمی‌رسد، پس نزرش دیو او را به بدی به ... دوزخ می‌کشد.

167 پس دوشیزه‌ای که به دوشیزه نمی‌ماند به پذیره‌اش آید. 168 روان بدکاران به آن دوشیزه‌ی بد گوید 169 که تو که هستی که هرگز در گیتی دوشیزه‌‌ی بدی از تو بدتر و زشت‌تر ندیدم؟ 170 و به پاسخ بدو گوید 171 که من دوشیزه نیستم بلکه کردار توام ای زشت بداندیش بدگفتار بدکردار بد دین. 172 زیرا که چون تو دیدی که کسی پرستش ایزدان کرد، آنگاه تو نشستی و دیو‌پرستی کردی 173 و دیوان و دروجان را پرستیدی. 174 و چون دیدی که کسی مردم نیک را مهمانی و پذیرایی کرد و هدیه داد، چه به آن که از نزدیک فراز آمد و چه به آن که از دور، 175 آنگاه تو مردم نیک را تحقیر و خوار کردی و هدیه ندادی، حتی در (خانه) را ببستی. 176 و چون تو دیدی که کسی داوری راست کرد و رشوه نستد و گواهی راست داد و گفتار نیک گفت، 177 آنگاه تو نشستی و داوری دروغ کردی و گواهی دروغ دادی و گفتار نادرستی گفتی. 178 منم آن اندیشه‌ی بد و گفتار بد و کردار بدی که اندیشیدی و گفتی و کردی. 179 چه چون بی‌حرمت بودم، باز تو مرا بی‌حرمت‌تر کردی 180 و چون بی‌آزرم (= بی‌احترام، خوار) بودم باز مرا بی‌آزرم‌تر کردی. 181 و چون در جای رسوایان می‌نشستم، تو مرا رسواتر کردی.

182 پس نخستین گام به اندیشه‌ی بد و گام دوم به گفتار بد و گام سوم به کردار بد اندر رود. 183 و گام چهارم به پیش گنّامینوی (= اهرمن) بدکار و دیگر دیوان اندر رود. 184 و دیوان افسوس (= استهزاء) و مسخره‌اش کنند. 185 که از اورمزد خدا و امشاسپندان و بهشت خوشبوی و خرّم چه شکایت (=مُست) و گله‌ای داشتی که به یاد دیدار اهرمن و دیوان و دوزخ تاریک افتادی، 186 تا ما تو را عذاب کنیم و نیامرزیم و دیرزمان عذاب بینی.

187 و گنامینو به دیوان گوید 188 که سخن از او مپرسید. 189 چه از تن گرامی جدا شده و از آن گذر بد آمده است، 190 بلکه برای او ریمن‌ترین (=کثیف‌ترین) و بدترین خوراک را از میان خوراک‌ها که در دوزخ پرورده شده است، ببرید.

191 گُش (=زهر) و زهرمار و گژدم و دیگر جانوارانی که در دوزخ‌اند بیاورند 192 و به خوردش دهند 193 و تا رستاخیز و تن‌پسین با عذاب بسیار و پادافره گوناگون باید در دوزخ باشد. 194 و پرگست (=پناه بر خدا) که آنجا خوراکی باید بخورد که همانند ماده‌ی فاسدی است. 

195 مینوی خرد غریزی به دانا گفت 196 که آنچه درباره‌ی نگاهداری تن و نجات روان پرسیدی، به خوبی به تو گفتم و اندرز دادم. 197 بدان نیک بپرداز و آن را به کار دار 198 چه این تورا مهم‌ترین راه برای نگاهداری تن و نجات روان است.

2

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که رادی (=بخشندگی) بهتر است یا راستی 3 یا سپاسداری یا خرد 4 یا کامل‌اندیشی یا خرسندی (=قناعت)؟

5 مینوی خرد پاسخ داد 6 که برای روان رادی و برای همه جهان راستی 7 و نسبت به ایزدان سپاسداری و در تن مرد خرد 8 و در همه کارها کامل‌اندیشی و برای آسایش تن و روان و زدن اهرمن و دیوان خرسندی بهتر است. 

3

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام کار نیک مه‌تر و بهتر است؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که مهم‌ترین کار نیک رادی و دوم راستی و ازدواج با نزدیکان 5 و سوم گاهنبار و چهارم همه (دستورات) دینی را اجرا کردن 6 و پنجم پرستش ایزدان و مهمانی مسافران کردن 7 و ششم برای هرکسی نیکی آرزو کردن 8 و هفتم نیک‌چشمی نسبت به نیکان. 

4

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام زمین شادتر است؟ 

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که آن زمین شادتر است که مرد پارسای راست‌گفتار در آن اقامت کند. 5 دوم (زمینی) که خانه‌ی آتش‌ها (=آتشکده‌ها) را در آن سازند 6 و سوم آنجا که گاوان و گوسفندان در آن خوابند. 7 چهارم زمین کشت نشده و ناآبادان هنگامی که آن را باز به کشت و آبادانی آورند. 8 پنجم (زمینی) که لانه‌ی حیوانات موذی را از آن بکنند. 9 ششم (زمینی) که پرستش و آمد و شد ایزدان و نشست نیکان در آن باشد. 10 هفتم وقتی (زمین) ویرانی را آبادان کنند. 11 هشتم وقتی که از ملکیت بدان به ملکیت نیکان رسد. 12 نهم وقتی که از بر و حاصلی و که از آن به دست می‌آید به ایزدان و نیکان و ارزانیان (= مستحقان) بهره رسانند. 13 دهم (زمینی) که زوهر و یزش در آن کنند.

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام زمین ناشادتر است؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که آن زمینی ناشادتر است که دوزخ در آن ساخته شده است. 5 دوم وقتی که مرد مقدس بی‌گناهی را در آن بکشند. 6 سوم (زمینی) که دیوان و دروجان حرکت (؟) در آن کنند. 7 چهارم (زمینی) که بتکده در آن بسازند. 8 پنجم وقتی که مرد کافر بدکار در آن اقامت کند. 9 ششم وقتی که لاشه‌ای در زیر آن دفن شده است. 10 هفتم (زمینی) که حیوانات موذی در آن لانه دارند. 11 هشتم وقتی که از ملکیت نیکان به ملکیت بدان برسد. 12 نهم وقتی که (زمین) آبادانی را ویران کنند. 13 دهم زمینی که شیون و مویه در آن کنند. 

6

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که بهشت چگونه و چند 3 و برزخ چگونه و چند 4 و دوزخ چگونه و چند است 5 و پارسایان را در بهشت وضع چه و نیکی از چیست. 6 و بدکاران را در دوزخ عذاب و آسیب چیست. 7 و وضع آنان که در برزخ‌اند چه و چگونه است؟

8 مینوی خرد پاسخ داد 9 که بهشت نخست از ستاره‌پایه تا ماه‌پایه 10 و دوم از ماه‌پایه تا خورشید‌پایه 11و سوم از خورشیدپایه تا گرزمان آنجا که آفریدگار اورمزد برنشیند. 12 و بهشت نخست «اندیشه‌ی نیک» و دوم «گفتار نیک» و سوم «کردار نیک» است.

13 پارسایان در بهشت آسوده از پیری و مرگ و بیم و غم و آسیب‌اند 14 و همیشه پرفرّه و خوشبوی و خرّم و پر شادی و پر نیکی‌اند. 15 و هر زمان باد خوشبوی و بویی همانند بوی گل به پذیره‌ی آنان آید که از هر خوشی خوش‌تر و از هر عطر خوش‌بوتر است. 16 آنان را از بودن در بهشت سیری نیست. 17 و نشست و حرکت و دیدار و شادمانی‌شان با ایزدان و امشاسپندان و مؤمنان است تا ابد.

18 در مورد بزرخ این معلوم است که از زمین تا ستاره‌پایه است 19 و به‌جز سرما و گرما آنان را (=کسانی که در آن به سر می‌برند) هیچ آفت دیگری نیست.

20 و دوزخ نخست «اندیشه‌ی بد»، دوم «گفتار بد» و سوم «کردار بد» است. 21 گام چهارم شخص بدکار به تاریک‌ترین دوزخ می‌رسد 22 و او را به نزدیکی اهرمن بدکار می‌برند. 23 و اهرمن و دیوان او را افسوس (=استهزاء) و مسخره کنند 24 که تو را از اورمزد و امشاسپندان و بهشت خوشبوی خرّم چه شکایت و گله بود که به یاد دیدار ما و دوزخ تاریک افتادی؟ 25 که ما تو را عذاب دهیم و نیامرزیم و دیرزمان عذاب بینی. 26 پس عقوبت (=پادافره) و عذاب گوناگون بدو کنند.

27 و جای‌هایی از آن از سردی همچون سردترین یخ و برف است. 28 و جای‌هایی از آن از گرمی همچون گرم‌ترین و سوزان‌ترین آتش است. 29 در جای‌هایی از آن حیوانات موزی چنان آنان را پاره‌پاره کنند که سگ استخوان را. 30 و جای‌هایی از آن از بدبویی چنان است که بلرزد و بیفتند. 31 همواره آنان را تاریکی چنان است که به دست بتوان گرفت.

7

1پرسید دانا از مینوی خرد 2 که اورمزد این آفریدگان را چگونه و به چه آیین آفرید 3 و امشاسپندان و مینوی خرد را چگونه و به چه آیین ساخت و آفرید. 4 و اهریمن بدکار دیوان و دروجان ‹و دیگر فرزندان اهرمنی را› چگونه زایید. 5 ‹و هرنیکی و بدی به مردمان و آفریدگان دیگر چگونه رسد› 6 و چیزی را که مقدّر شده است می‌توان برگردانید (= تغییر داد) یا نه؟ 

7 مینوی خرد پاسخ داد 8 که آفریدگار اورمزد این آفریدگان و امشاسپندان و مینوی خرد را از روشنی خویش و به آفرین (= دعای) زروان بیکران آفرید. 9 زیرا که زروان بیکران عاری از پیری و مرگ و درد و تباهی و فساد و آفت است و تا ابد هیچ‌کس نمی‌تواند او را بستاند و از وظیفه‌اش باز دارد. 

10 و اهرمن بدکار دیوان و دروجان و دیگر فرزندان اهرمنی را از عمل لواط خود به وجود آورد. 11 و نه هزار زمستان (=سال) در زمان بیکران با اورمزد پیمان بست 12 و تا تمام شدن (آن زمان) هیچ‌کس نمی‌تواند (او را) بگرداند یا تغییر دهد. 13 و چون نه هزار سال تمام شد، اهرمن از فعالیت باز داشته شود. 14 و سروش مقدس خشم را بزند 15 و مهر و زروان بیکران و مینوی عدالت، که به هیچ‌کس دروغ نمی‌گوید، و بخت و بغ-بخت همه آفریدگان اهرمن را، و در پایان دیو آز را نیز بزنند. 16 و همه آفریدگان اورمزد باز چنان بی‌آفت شوند که در آغاز وی آنان را آفرید و خلق کرد.

17 هر نیکی و بدی که به مردمان و نیز به آفریدگان دیگر می‌رسد از هفتان (= هفت سیاره) و دوازدهان (= دوازده برج) می‌رسد. 18 و آن دوازده برج در دین به منزله‌ی دوازده سپاهبد از جانب اورمزد 19 و آن هفت سیاره به منزله‌ی هفت سپاهبد از جانب اهرمن خوانده شده‌اند. 20 و همه آفریدگان را آن هفت سیاره شکست می‌دهند و به (دست) مرگ و هرگونه آزار می‌سپارند. 21 به طوری که آن دوازده برج و هفت سیاره تعیین‌کننده‌ی سرنوشت و مدبر جهان‌اند.

22 کام اورمزد نیکی است و هرگز آزار را نپذیرد (= مورد قبولش نیست) و نپسندد. 23 و اهرمن را آزار و بدی آزروست و هیچ‌گونه نیکی نیندیشد و نپذیرد. 24 اورمزد چون بخواهد گاهی می‌تواند آفریدگان اهرمن را و اهرمن نیز چون بخواهد گاهی می‌تواند آفریدگان اورمزد را بگرداند (= تغییر دهد). 25 ولی چنان می‌تواند بگرداند که سرانجام اورمزد را زیان نرسد. 26 چه پیروزی نهایی از آن اورمزد است. 27 چه پیداست که اورمزد جمشید و فریدون و کاووس را بی‌مرگ آفرید. 28 و اهرمن چنان (آنان) را تغییر داد که معروف است. 29 و اهرمن بیوراسب (=ضحاک) و افراسیاب و اسکندر را چنان می‌پنداشت که جاودانه‌اند 30 و اورمزد برای سود بزرگی (که این کار در برداشت) (آنان را) تغییر داد، چنان که معروف است.

8

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که از اقلیمی به اقلیم دیگر می‌توان رفت یا نه؟ 3 و آسمان از چه گوهری ساخته شده است. 4 و اختلاط آب در زمین چگونه و به چه آیین است؟ 

5 مینوی خرد پاسخ داد 6 که از اقلیمی به اقلیم دیگر به‌جز به هدایت ایزدان یا دیوان نمی‌توان رفت.

7 و آسمان از گوهر آهن درخشنده ساخته شده است که آن را الماس (= فولاد) نیز خوانند.

8 و اختلاط آب در زمین همچون خون در تن مردمان است. 

9

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که اهرمن بدکار و دیوان و فرزندانش با اورمزد و امشاسپندان هیچ‌گونه آشتی و دوستی با یکدیگر می‌توانند داشته باشند یا نه؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که به هیچ‌وجه نمی‌توانند داشته باشند. 5 چه اهرمن گفتار دروغ بد اندیشد و کارش خشم و کین و قهر است. 6 و اورمزد درستی اندیشد و کارش کار نیک و نیکی و راستی است. 7 و هر چیزی را می‌توان گردانید (تغییر داد) به‌جز گوهر نیک و بد. 8 گوهر نیک را به هیچ وسیله به بدی و گوهر بدی را به هیچ طریقه به نیکی نمی‌توان برگردانید. 9 اورمزد به سبب نیک‌گوهری هیچ بدی و دروغزنی را نپسندد. 10 و اهرمن به سبب بدگوهری هیچ نیکی و راستی را نپذیرد. 11 و بدین سبب ایشان را با یکدیگر هیچ‌گونه آشتی و دوستی نمی تواند بود.

10

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که خرد بهتر است یا هنر یا نیکی؟ 

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که خردی که با آن نیکی نیست آن را خرد نباید شمرد 5 و هنری که خرد با آن نیست، آن را هنر نباید شمرد.

11

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چرا چیزهای مینو چنین درست و چیزهای گیتی چنین دروغ (= نادرست) قسمت شده است. 

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که چیزهای گیتی در آغاز آفرینش چنان راست قسمت شده بود که چیزهای مینو. 5 و آفریدگار اورمزد همه نیکی این آفریدگان را به عهده‌ی مهر و ماه و آن دوازده برج که در دین دوازده سپاهبد نامیده‌ شده‌اند، سپرد. 6 و آنان نیز برای براستی (= عادلانه) و سزاوارنه قسمت کردن، آن را از اورمزد پذیرفتند.

7 پس اهرمن آن هفت سیاره را که هفت سپاهبد اهرمن نامیده‌اند، برای برهم زدن و ربودن آن نیکی از مخلوقات اورمزد و برای مخالفت با مهر و ماه و آن دوازده برج آفرید. 8 و هر نیکی که آن بروج به آفریدگان اورمزد بخشند، 9 آن سیارات تا آنجا که توانایی بدانان داده شده است، از آنان می‌ربایند، 10 و به نیروی دیوان و دروجان و بدان می‌دهند.

11 و چیزهای مینو برای این راست که اورمزد خدا با همه ایزدان و امشاسپندان مبرا از آسیب‌اند 12 و ستیز با اهرمن و دیوان و نیز حساب روان مردمان را براستی (= عادلانه) کنند. 13 و هر که را کار نیک بیش‌تر است جای او در بهشت است. 14 و هر که را کار نیک و گناه با هم برابر است، جای او برزخ است 15 و اگر گناهش بیش‌تر است، راهش به دوزخ است.

12

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چرا گاوان و گوسفندان و مرغان و پرندگان و ماهیان، هر یک از آنان، به دانش خویش سزاوارانه صاحب آگاهی‌اند. 3 (ولی) مردمان تا بر آنان آموزش نبرند و بسیار رنج و هزینه (صرف) نکنند، نمی‌توانند دانش مردمی را بیابند و بدانند.

4 مینوی خرد پاسخ داد 5 که مردمان در آغاز آفرینش چنان دانا بودند که هر کار نیک و گناهی که می‌کردند، پاداش کار نیک و عقوبت گناه را به چشم خویش می‌دیدند. 6 و هیچ‌گونه گناه از مردمان سر نمی‌زد. 7 پس اهرمن بدکار پاداش کار نیک و عقوبت گناه را نهفت. 8 و به این جهت در دین گفته شده است 9 که هر بدی که گنّای بدکار ملعون (= اهرمن) به آفریدگان اورمزد کرد ‹این› چهار ‹چیز بدتر و گران‌تر است: 10 هنگامی که مزد کار نیک و › عقوبت ‹گناه› و اندیشه‌ی مردمان و فرجام کار را نهفت.

11 و به همین دلیل کیش‌ها و گروش‌های نادرست بسیار را در جهان رواج داد. 12 و مردمان به علت ندانستن کار نیک، هرکسی بیش‌تر به آن کیشی گرود و (آن را) نیک انگارد که آموزشش در آن بوده است. 13 و بخصوص آن کیشی نیرومندتر است که قدرت با آن باشد 14 به‌جز (در) یکتا حکومت و پادشاهی گشتاسب شاهنشاه 15 که برای این که دین درست و راستِ مطابق گفتار آفریدگار اورمزد را با بی‌گمانی و اطمینان بداند، آن را از زردشت سپیتمان یکتا پذیرفت، 16 که هرگونه چیز گیتی و مینو در بهدین مزدیسنان روشن و نیکو بیان شده و عاری از گمان معلوم گردیده است. 17 به‌جز آن (دین) هیچ گروشی نیست که در آن امور گیتی و مینو را چنین نیکو بیان شده و روشن بتوان یافت و دانست، 18 اما (کیش‌های دیگر) به سبب تناقض‌گویی بسیار چنان آغشته و پیچیده‌اند که گفتار آغازین‌شان با میانین و میانین با فرجامین بسیار بی‌شباهت است.

13

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام پناه مستحکم‌تر 3 و کدام دوست 4 و کدام نامبردار بهتر است 5 و کدام رامشیار بهتر 6 و کدام خواسته‌ خوش‌تر 7 و شادیی که از هر شادی برتر است کدامست؟

8 مینوی خرد پاسخ داد 9 که پناه ایزد مستحکم‌تر 10 و دوست، برادر نیک بهتر 11 و نامبردار، فرزند نیک دین‌دار بهتر است. 12 و رامشیار، زن نیک خوش‌خوی بهتر 13 و خواسته آن بهتر و خوش‌تر است که از نیکوکاری اندوخته شده است و با کار نیک (آن را) بخورند و نگاه دارند. 14 و شادابی که از هر شادی برتر است تندرستی و امنیت (بی‌بیمی) و نیکنامی‌ و نیکوکاری است.

14

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که درویشی بهتر است یا توانگری یا قدرت؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که درویشی توأم با درستی بهتر است از توانگری از دارایی دیگران. 5 چه گفته شده است 6 که درویش‌ترین و بینواترین کس چون اندیشه و گفتار و کردارش درست باشد و آن را در کار ایزدان دارد، از هر کار نیکی که مردم در جهان می‌کنند او را هم به ‌حق بهره‌ای است. 7 و نیز مرد توانگر بسیار خواسته اگر خواسته از درستی گرد نکرده باشد، حتی اگر آن را در کار نیک و احسان هم خرج کند، آن کار نیک از آن او نباشد. 8 چه کار نیک از آن کسی است که از وی  (آن مال) ربوده شده است. 11-9 و مرد بسیار خواسته که از کوشش درست، دارایی اندوخته است و با کار نیک و شادی بخورد و نگاه دارد، او را مهتر و بهتر و برترین باید شمرد.

12 و درباره‌ی قدرت گویند 13 که کسی که در دهی حکمران نیک است بهتر است از کسی که در اقلیمی حکمران بد است. 14 چه آفریدگار اورمزد برای حمایت آفریدگان حکومت نیک را آفرید. 15 و اهرمن بدکار قدرت بد را به مخالفت با قدرت نیک آفریده است.

16 قدرت نیک آن است که کسی کشور را آبادان و درویشان را آسوده از ستم، و داد و آیین درست را نگاه دارد و فرماید 17 و داد و آیین نادرست را دور دارد. 18 و آب و آتش را خوب و به آیین 19 و پرستش ایزدان و کار نیک را رائج دارد. 20 و درویشان را یاوری و حمایت کند. 21 و برای بهدین مزدیسنان تن و حتی جان خویش را بسپارد (= فدا کند). 22 و اگر کسی است که از راه ایزدان منحرف است، برای تهذیب او دستور دهد. 23 و او را گرفتار کند و به راه ایزدان باز آورد. 24 و از خواسته‌ای که دارد بهره‌ی ایزدان و ارزانیان (=مستحقان) و نیکوکرداران و درویشان را ببخشد. 25 و تن را به‌‌خاطر روان بسپارد (= فدا کند). 26 این‌گونه حکمران نیک برابر ایزدان و امشاسپندان خوانده شده است.

27 و قدرت بد آن باشد 28 که کسی داد و آیین و طریقه‌ی راست و درست را برهم زند. 29 و ستم و دزدی و بیداد در کار دارد 30 چیز مینو را تباه کند 31 و کار نیک را خوار دارد. 32 و مردم نیک‌کردار را از کردن کار نیک باز دارد. 33 و به آنان گزند برساند 34 و همه توجه‌اش به تن خویش 35 و آرایش چیز گیتی 36 و دارایی و احترام به بدان 37 و آسیب و سرزنش نیکان 38 و نابودی درویشان باشد. 39 این‌گونه حکمران بد برابر اهرمن و دیوان خوانده شده است.

15‌

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که از خوراکی که مردمان خورند و پوشاکی که مردمان پوشند کدام ارجمندتر و بهتر است؟ 

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که از خوراکی که مردمان خورند شیر گوسفندان بهتر آفریده شده است. 5 چه مردم و چارپای که از مادر بزایند تا زمانی که بتوانند غذا بخورند، نمو و پرورششان از شیر است. 6 و با شیر بهتر می‌توانند زیست. 7 و اگر مردم را هنگامی که از شیر مادر بازگیرند، به شیر گوسفندان آموخته کنند، 8 دیگر زنان (=غذا) به کارشان نیاید. 9 چه پیداست 10 که خوراک مردمی که در ارِزَه، سَوَه، فرَددَفش، ویدَدَفش، ووروبَرش و ووروجَرش‌اند شیر گوسفندان و گاوان است. 11 و غذای دیگری نخورند 12 و مردم شیرخوار تندرست‌تر و زورمندتراند و نیز تولد فرزندانشان بی‌گزند‌تر باشد. 

13 و از غلات گندم مهتر و بهتر گفته شده است، 14 چه سرور غلات است 15 و نیز از اوستا نامش به عنوان سرور غلات پیداست.

16 و از میوه‌ها خرما و انگور مهتر و بهتر گفته شده است. 17 و چون نان فراهم نشود، برای میوه باید درون یشت. 18 و چون از میوه‌ها خرما یا انگور دعا خوانده شود، می‌توان هر میوه‌ای را خورد. 19 و چون‌ این‌ها فراهم نشود آن میوه‌ای را باید خورد که دعا خوانده باشد.

20 درباره‌ی می‌ پیداست که گوهر نیک و بد به می‌ آشکار تواند شد 21 و نیکی مرد در خشم و خرد مرد در شهوت بدی‌انگیز. 22 چه هرکه خشم بر او تازد و خویشتن را بتواند نگاه دارد در نیکی‌اش، 23 و هر که شهوت بر او تازد و خویشتن را بتواند نگاه دارد در خردش 24 و هرکه می بر او تازد و خویشتن را بتواند نگاه دارد، در گوهرش 25 پژوهش کردن لازم نیست.

26 چه مرد نیک‌گوهر چون می‌ خورد مانند جام زرین و سیمین است که هر چه بیش‌تر آن را بیافروزند (= صیقل دهند)، پاک‌تر و روشن‌تر می‌شود، 27 و اندیشه و گفتار و کردار (خویش را)‌ نیک‌تر دارد، 28 و نسبت به زن و فرزند و همالان (= دوستان، یاران) دوست‌تر و چرب‌تر و شیرین‌تر شود. 29 و به هر کار نیک کوشاتر شود. 

30 و مرد بدگوهر چون می خورد خویشتن را از اندازه بیش‌تر اندیشد و پندارد 31 و با همالان نبرد کند و چیرگی نشان دهد و افسوس  (=مسخره) و استهزاء کند. 32 و مردم نیک را تحقیر کند 33 و به زن و فرزند و مزدور و بنده و پرستار خویش آزار رساند 34 و مهمانی نیکان را برهم زند. 35 و آشتی را ببرد و قهر آورد.

36 اما هرکس در به اندازه خوردن می باید هوشیار باشد. 37 چه از به اندازه خوردن می این چند نیکی بدو رسد: 38 چه غذا را هضم کند (=گوارد) 39 و آتش (بدن را) بیافروزد 40 و هوش و حافظه و تخم‌ (=منی) و خون را بیافزاید 41 و رنج را دور کند. 42 و گونه را (رنگ چهره) را برافروزد. 43 و چیز فراموش شده را به یاد آورد. 44 و نیکی در اندیشه جای گیرد 45 و بینایی چشم و شنوایی گوش و گویای زبان را بیافزاید. 46 و کاری که باید کرد و انجام داد آسان‌تر می‌شود. 47 و در بستر خوش خوابد و سبک برخیزد. 48 و بدان جهت نیکنامی به تن و تقدّس به روان رسد و مورد پسند نیکان قرار گیرد.

49 و هر که می‌ بیش از اندازه خورد این چند عیب در او پیدا شود 50 چه خرد و هوش و حافظه و تخم و خونش را کاهش دهد. 51 و جگرش را تباه کند و بیماری اندوزد. 52 و رنگ گونه را برگرداند 53 و زور و مقاومتش را کاهش دهد. 54 و نماز و ستایش ایزدان فراموشش شود. 55 و بینایی چشم و شنوایی گوش و گویایی زبان کم شود. 56 و خرداد و مرداد را بیازارد. 57 و میل به خواب مفرط پیدا کند. 58 و آنچه که باید بگوید و بکند انجام نیافته برجای‌ ماند. 59 و به دشواری بخوابد و به ناخوشی برخیزد. 60 و بدان جهت خویشتن و زن و فرزند و دوست و خویشاوندش آزرده و غمگین می‌شوند 61 و دشمن صلبی‌اش شاد می‌شود. 62 و ایزدان از او خشنود نباشند. 63 و بدنامی به تن و بدکاری به روانش می‌رسد.

64 و از جامه‌ای که مردمان پوشند، برای تن پرنیان و برای روان پنبه بهتر است 65 زیرا که پرنیان از حیوان موذی است. 66 و پرورش پنبه از آب و نمو اش از زمین و برای کار روان مهتر و بهتر و ارجمندتر دانسته شده است.

16

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که آن شادی کدام است که از غم بدتر است؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که آن کسی که خواسته از گناه اندوخته است و بدان شاد است، پس آن شادیش از غم بدتر است. 

17

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چرا مردمان به این چهار چیزی که باید بیش‌تر در ذهن خود بدان بیاندیشند، کم‌تر می‌اندیشند: 3 گذران بودن چیز گیتی و مرگ تن و حساب روان و بیم دوزخ؟ 

4 مینوی خرد پاسخ داد 5 که به سبب فریب دیو آز و به سبب ناخرسندی (=عدم قناعت).

18 

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که با بیم و سخن دروغ زیستن بدتر است یا مرگ؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که با بیم و سخن دروغ زیستن از مرگ بدتر است. 5 چه برای زندگی هر کس شادی و خوشی گیتی لازم است. 6 و اگر شادی و خوشی گیتی را ندارد و بیم و سخن دروغ نیز با اوست، (چنین زندگی) از مرگ بدتر دانسته شده است. 

19

پرسید دانا از مینوی خرد 2 که برای پادشاهان چه چیزی سودمندتر و چه زیان‌رسان‌تر است؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که پادشاهان را مصاحبت با دانایان و نیکان سودمندتر است 5 و آنان را گفتگو و مصاحبت با افترازنندگان و دورویان زیان‌رسان‌‌تر است.

20

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که فرجام مرد گیتی‌آرا و مینو برهم‌زن چیست 3 و فرجام مرد استهزا‌ءکننده 4 و فرجام کسی که به وظیفه‌ی خویش رفتار نمی‌کند 5 و کینه‌ور 6 و کاهل چیست 7 و فرجام دروغ‌اندیش چیست 8 و فرجام مرد تحقیرکننده‌ی (دیگران) چیست؟

9 مینوی خرد پاسخ داد 10 که مرد گیتی‌آرا و مینوبرهم‌زن در مجازات سدوش (= سه‌ شبه) چنین تباه شود که آتش درخشان چون آب بر آن رسد. 

11 و در تن و روان مرد استهزاء‌کننده فّره نبود. 12 و هر بار که دهان باز کند، بدکاری او افزوده شود. 13 و هر دورجی به تن او چنان جایگزین شود که در تن او هیچ نیکی را راه ندهد. 14 و نیکان را مسخره و بدان را ستایش کند. 15 و در گیتی تنش بدنام و در مینو روانش بدکار باشد 16 و در دوزخ او را برای مجازات به دروج استهزاء‌کننده بسپارند. 17 و آن دروج در هر عقوبت او را همان‌گونه استهزاء و مسخره کند.

18 و مردی که به وظیفه عمل نمی‌کند به غیر از این که بدکار است، بسیار (اتفاق می‌افتد) که در گیتی مرگ بر او می‌رسد ..... زاید (یا: زاده شود).

19 و برای مرد کینه‌ور عقوبت روان گران‌تر است که دیگر بدکارانی که در دوزخ‌اند. 20 زیرا که کین در پیوند (= نسل به نسل) ادامه می‌یابد. 21 و هر گناهی را بهتر از کینه می‌توان اصلاح کرد. 22 چه کینه در پیوند می‌ماند 23 و گاهی هم تا فرشگرد دوام می‌یابد. 24 چه از دین پاک به روشنی پیداست 25 که اصل بدخواهی رومیان و نیز ترکان نسبت به ایرانیان از کینی بود که با کشتن ایرج کاشتند 26 و تا فرشگرد همچنان دوام می‌یابد.

27 و مرد کاهل ناشاسته‌ترین مردمان دانسته شده است. 28 چه از دین پیداست 29 که آفریدگار اورمزد برای مردم کاهل غلّه نیافرید. 30 و به مردم کاهل چیزی به عنوان هدیه و صدقه نباید داد. 31 و مهمانی و پذیرایی از آنان نباید کرد. 32 زیرا که خوراکی که مرد کاهل می‌خورد به نادرستی و برخلاف شرع می‌خورد. 33 و به سبب کاهلی و خوردن برخلاف شرع، تنش بدنام و روانش بدکار می‌شود.

34 و مرد دروغ‌اندیش به نیکان همچنان شکاک است که به بدان 35 و به امور گیتی و مینو و حتی به عبادت و ستایش و پرستش ایزدان شکاک است 36 و بدان سبب ایزدان و امشاسپندان عبادت و ستایشی را که او می‌کند کمتر می‌پذیرند. 37 و حاجتی را که می‌خواهد کمتر بدو می‌دهند 38 و در دهان نیکان همواره بدنامست. 39 و روانش بدکار است. 

40 و مرد تحقیر‌کننده‌ی (دیگران) را دوست اندک و دشمن بسیار است. 41 و هدیه‌ای را هم که به کسی می‌دهد و پرستشی را هم که برای ایزدان می‌کند به سبب تحقیر کمتر می‌پذیرند. 42 و حاجتی را هم که می‌خواهد کمتر می‌دهند 43 و در دوزخ برای عقوبت روانش، او را به دروج (=دیو) تحقیر می‌سپارند. 44 و دروج تحقیر عقوبت گوناگون بدو می‌کند و نمی‌آساید.

21

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که با کوشش چیز و خواسته‌ی گیتی را می‌توان به دست آورد یا نه؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که با کوشش آن نیکی‌ای را که مقدّر نشده است، نمی‌توان به دست آورد 5 ولی آنچه مقدّر شده است با کوشش زودتر می‌رسد. 6 ولی کوشش هنگامی که زمان با آن نباشد در گیتی‌ بی‌ثمر است ولی پس از این در مینو به فریاد رسد و در ترازو افزوده شود.

22

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که به خرد و دانایی با تقدیر می‌توان ستیزه کرد یا نه؟ 

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که حتی با نیرو و زورمندی خرد و دانایی هم با تقدیر نمی‌توان ستیزه کرد. 5 چه هنگامی که تقدیر برای نیکی یا بدی فرا رسد دانا در کار گمراه و نادان کاردان 6 و بددل دلیر‌تر و دلیرتر بددل 7 و کوشا کاهل و کاهل کوشا شود. 8 و چنان است که با آن چیزی که مقدّر شده است سببی نیز همراه می‌آید 9 و هرچیز دیگر را می‌راند. 

23 

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که از طریق درخواست حاجت و خوب‌کرداری و شایستگی، ایزدان به مردمان هیچ‌گونه چیزی بخشند یا نه؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که بخشند. 5 چه چنین گویند که «بخت» یا «بغو بخت». 6 «بخت» آن است که از آغاز مقدّر شده است. 7 و «بغو بخت» آن است که پس از آن بخشند. 8 اما ایزدان آن بخشش را بدین سبب کم‌تر می‌کنند و به مینو آن را آشکار می‌کنند که اهرمن بدکار به آن بهانه به نیروی هفت سیّاره خواسته و نیز هر نیکی دیگر را از نیکان و شایستگان می‌دزدد و به بدان و ناشایستگان بیش‌تر می‌بخشد.

24

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که از توانگران که درویش‌تر و از درویشان که توانگرتر است؟ 

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که از توانگران کسی درویش‌تر است که به آنچه او راست خرسند نیست 5 و برای بیش بودن چیز تیمار برد.

6 و از درویشان آن توانگرتر است که به آنچه آمده است (= بدو رسیده است) خرسند است. 7 و به بیش‌تر بودن چیز نیندیشد.

25

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کورچشم بدتر است یا کوردل 3 و نادان بدتر است یا بدخیم؟

4 مینوی خرد پاسخ داد 5 که کورچشم هنگامی که شناسایی به چیز دارد و آموزش گیرد باید او را درست‌چشم به‌شمارآورد. 6 و درست‌چشم هنگامی که دانش و شناسایی ندارد و آنچه او را آموزند نپذیرد، پس او از کورچشم بدتر است.

7 و بدی بدخیم کم‌تر از نادان است 8 چه بدخیم جز از طریق عدالت نمی‌تواند از کسی چیزی بستاند 9 (در صورتی که) همه‌ کامه‌ی مرد نادان به ستم و دزدی است. 10 و در مورد نادان معلوم است که جز از تقدیر .... زاید (یا زاده شود.)

26

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چرا مردمی که در زمان گیومرث و هوشنگ پیشداد و فرمانروایان و حکمرانان بودند تا زمان گشتاسب شاهنشاه چنین کامکار بودند 3 و از نیکی بیش‌تر بهره یافتند؟ 4 و (حال آنکه) بیش‌تر کسانی بودند که نسبت به ایزدان ناسپاس بودند 5 و حتی بودند کسانی که بسیار ناسپاس و پیمان‌شکن و گناهکار بودند. 6 پس هر یک از ایشان برای چه نیکی‌ای آفریده شده‌اند، 7 و از ایشان چه بر و سودی به دست آمد؟

8 مینوی خرد پاسخ داد 9 که آنچه در مورد ایشان از جهت نیکی یا بدی می‌پرسی، آگاه باش و بدان 10 که کار جهان همه به تقدیر و زمانه و بخت مقدّر (پیش) می‌رود که خود زروان فرمانروا و «دیرنگ‌خدا»ست. 11 به ‌گونه‌ای که در هر دوره‌ای برای هر کسی مقدّر شده است که آنچه لازم است بیابد، به همان‌گونه آن چیز بر او می‌رسد. 12 چنانکه از همان خانواده‌ی آن پیشینیان گذشته هم پیداست 13 که سرانجام آن نیکی‌ای که از ایشان بایست به آفریدگان اورمزد می‌رسید، رسیده است.

14 چه از گیومرث این سودها بود: 15 نخست کشتن ارزور و سپردن تن خویش به اهرمن از روی مصلحت 16 و سود دوم این بود 17 که مردم و همه فروهر فرشگرد‌کنندگان، نران و مادگان، از تن او آفریده شدند. 18 و سوم این‌که فلز نیز از تن او آفریده و خلق شد.

19 و از هوشنگ پیشداد این سود بود 20 که از سه بخش دیوان مازندر نابودکننده‌ی جهان دو بخش را بکشت.

21 و از تهمورث زیبا این سود بود 22 که گنّای بدکار معلون را (=اهرمن) سی سال باره‌ی خود کرد. 23 و هفت گونه خط دبیری را که آن بدکار پنهان داشته بود، آشکار کرد.

24 و از جمشید خوب‌رمه پسر ویونگهان این سودها بود 25 که شش‌صد سال برای همه آفریدگان اورمزد بی‌مرگی فراهم آورد. 26 و آنان را عاری از درد و پیری و آفت کرد. 27 و دوم این‌که ورجمکرد را ساخت 28 که چون آن باران ملکوسان آید، چنان‌که در دین پیداست که مردم و آفریدگان دیگر اورمزد خدا بیش‌تر نابود شوند، 29 آنگاه درِ آن ورجمکرد گشاده شود. 30 و مردمان و گوسفندان و آفریدگان دیگر اورمزد از آن ور (= قلعه) بیرون آیند. 31 و جهان را باز آرایند. 32 و سوم این 33 که پیمان گیتی را که آن نادان بدکار بلعیده بود، از شکمش باز آورد. 33(الف) و چهارم این‌که گوسفند را در عوض پیل به دیوان نداد.

34 و از ضحاک بیوراسب و افراسیاب تور معلون این سود بود 35 که اگر فرمانروایی به بیوراسب و افراسیاب نرسیده بود، آن‌گاه گنّای مینوی ملعون (= اهرمن) آن فرمانروایی را به «خشم» داده بود 36 و اگر به خشم رسیده بود تا رستاخیز و تن‌پسین باز ستدن آن از او ممکن نمی‌شد. 37 زیرا که «خشم» صورت مجسّم ندارد.

38 و از فریدون این سودها بود 39 مانند زدن و بستن ضحاک بیوراسب که چنان گران گناه بود. 40 و بسیار دیو مازندر دیگر را نیز زد و از کشور خنیرس (=خنیره) بیرون کرد.

41 و از منوچهر این سودها بود 42 که سلم و تور را به کین ایرج که نیایش بود، ‹بکشت›، 43 و از آسیب رسانیدن به جهان بازداشت. 44 و از زمین پدشخوارگر تا بُنِ گوزگ که افراسیاب گرفته بود، به پیمان از افراسیاب باز ستد و به ملکیت ایرانشهر آورد. 44 (الف) و افزودن دریاچه‌ی کانسه که افراسیاب آن را پایمال کرده بود، و آب را از آن روانه ساخت.

45 و از کی‌قباد این سود بود 46 که نسبت به ایزدان سپاس‌دار بود 47 و نیکو پادشاهی کرد 48 و پیوند و تخمه‌ی کیان از او ادامه یافت.

49 و از سام این سود بود 50 که مار شاخدار و گرگ کبود که پَشَن نیز خوانند و دیو آبی گَنْدَرو و مرغ کَمَک و دیو بیابانی را بکشت. 51 و نیز بسیار کارهای بزرگ و ارجمند دیگر کرد. 52 و آفت‌های بسیار را از جهان باز داشت، 53 و اگر خدای ناکرده (= پرگست) از آن آفت‌ها یکی باز می‌ماند، رستاخیز و تن‌پسین کردن ممکن نمی‌شد.

54 و از کاووس این سود بود 55 که سیاوش از تن او آفریده شد. 56 و بسیار اعمال دیگر از وی سر زد.

57 و از سیاوش این سودها بود 58 مانند زادن کیخسرو و ساختن کنگدز.

59 و از کیخسرو این سودها بود 60 چون کشتن افراسیاب 61 و کندن‌ بتکده‌ی (ساحل) دریاچه‌ی چیچست 62 و پا برجا ساختن کنگدز 63 و سوشیانس پیروزگر که مرتب‌کننده‌ی مردگان است، در تن‌پسین رستاخیز را به یاری او بهتر می‌تواند انجام دهد.

64 و از کی‌لهراسب این سود بود 65 که خوب پادشاهی کرد 66 و نسبت به ایزدان سپاسگزار بود و اورشلیم جهودان را کند و جهودان را آشفته و پراگنده کرد. 67 و کی‌گشتاسب دین‌پذیرنده از تن او آفریده شد.

68 و از گشتاسب این سودها بود 69 مانند پذیرفتن و پرستش بهدین مزیسنان، 70 بنا به گفتار بغان، اهونور، سخن آفریدگار اورمزد؛ 71 و تباه کردن و شکستن کالبد دیوان و دروجان 72 و خوشی و آسایش آب و آتش و همه ایزدان مینوی و گیتی 73 و پرامیدی نیکان و شایستگان 74 به آرزوی درست بنابر پسند خویش. 75 و خشنود و شاد ساختن اورمزد و امشاسپندان 76 و آزار و زدن اهرمن و زادگانش.

27

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چه کسی متحمل‌تر 3 چه کسی نیرومندتر 4 چه کسی تیزتر 5 چه کسی شادتر 6 چه کسی غمگین‌تر است؟

7 مینوی خرد پاسخ داد 8 که اورمزد خدا (از همه) متحمل‌تر است 9 که نُه هزار سال بدی را نسبت به آفریدگان خود از سوی اهرمن ببند، با این همه به‌‌جز به عدالت و با تحمل او را نزند.

10 و سپهر نیرومندتر 11 و حافظه‌ی مردمان تیزتر 12 و روان نیکوکاران شادتر 13 و روان بدکاران غمگین‌تر است. 

28

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چه کسی را بیش‌تر باید مورد توجه و حمایت قرار داد؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که بچه‌ی نابالغ و زن و ستور و آتش را بیش‌تر باید مورد حمایت و توجه قرار داد.

29

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام زندگی بدتر 3 و از نظر خرد چه کسی ناپسندیده‌تر است؟

4 مینوی خرد پاسخ داد 5 که زندگی کسی بدتر است که با بیم و گفتار دروغ زندگی کند. 6 و از نظر خرد کسی ناپسندیده‌تر است که به مینو نگرود و گیتی را بیاراید.

30

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که وظیفه‌ی هر یک از (طبقات) روحانیان و نظامیان و دهقانان چیست؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که وظیفه‌ی روحانیان دین را خوب نگاه داشتن 5 و پرستش و ستایش ایزدان را خوب و بادقت کردن 6 و فتوی و حکم و آیین و رسم را همچنان که از بهدین پاک مزدیسنان آشکار است ‹درست داشتن› 7 و مردمان را از کار خوب و نیکی آگاهاندن، 8 و راه به سوی بهشت و بیم و پرهیز از دوزخ را نشان دادن است.

9 وظیفه‌ی نظامیان دشمن زدن 10 و شهر و بوم خویش را ایمن و آسوده داشتن است.

11 وظیفه‌ی کشاورزان کشاورزی و آبادانی کردن 12 و تا حد امکان جهان را راحتی بخشیدن و آبادان داشتن است.

31

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که وظیفه‌ی صنعتگران و مزدوران (=پیشکاران) چیست؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که وظیفه‌ی مزدوران این است 5 که آن کاری را که ندانند دست بدان نبرند 6 و آنچه دانند خوب و بادقت انجام دهند. 7 و مزد عادلانه خواهند. 8 چه کسی که کاری را نداند و به انجام آن دست زند، ممکن است آن کار تباه شود یا ناکرده برجای ماند و حتی اگر آن مردی را که کار از آن اوست (=صاحب‌کار) بسیار خشنود کند، با این همه آن گناه بر ذمه‌ی او باشد.

32

پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام سرور 3 و سالار 4 و دوست 5 و خویشاوند 6 و زن 7 و فرزند 8 و سرزمین بدتر است؟

9 مینوی خرد پاسخ داد که 10 آن سروری بدتر است که نتواند کشور را ایمن و مردمان را بی‌ستم دارد. 11 و  آن سالاری بدتر است که از نظر هنر بد و نسبت به (نیکی)کنندگان ناسپاس باشد و شاگردان را یار و مدافع نباشد. 12 و آن دوست بدتر است که بدو اعتماد نتوان کرد. 13 و آن خویشاوند بدتر است که در هنگام بدبختی یاور نباشد. 14 و آن زن بدتر است که با او به شادی نتوان زیست. 15 و آن فرزند بدتر است که نامبردار نباشد. 16 و آن سرزمینی بدتر است که به نیکی و ایمنی و آسایش در آن نتوان زیست.

33

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که آفریدگار اورمزد در گیتی هیچ آفریده‌ای خلق کرده است که اهرمن نتواند بدو آسیب برساند؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که به مردم خردمند و خرسند (=قانع) کمتر می‌تواند آسیب برساند.

34 

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چه مردمی را توانگر و چه مردمی را درویش باید به شمار آورد؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که این چند (دسته) مردم را باید توانگر به ‌شمار آورد: 5 یکی آن که به خرد کامل (است) 6 و دوم آن که تنش سالم است و در ایمنی زندگی می‌کند. 7 و سوم کسی که به آنچه بدو رسیده است خرسند است. 8 و چهارم آن‌که بخت در نیکوکاری یار اوست. 9 و پنجم آن که به چشم ایزدان و زبان نیکان نیک‌نام است. 10 و ششم کسی که اعتقادش بر این بهدین یکتای پاک مزدیسنان است. 11 و هفتم کسی که توانگریش از درستی است.

12 و این چند (دسته) مردم را باید درویش به ‌شمار آورد. 13 یکی آن که خرد ندارد. 14 دوم آن که تنش سالم نیست. 15 و سوم آن که با بیم و ترس  و دروغ زندگی می‌کند. 16 و چهارم آن که بر خود مسلط نیست. 17 و پنجم آن که بخت یار او نیست. 18 و ششم آن که در چشم ایزدان و زبان نیکان بدنام است. 19 و هفتم آن که پیر است و فرزند و پیوندی ندارد.

35

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام گناه گران‌تر است؟ 

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که از گناهانی که مردمان می‌کنند، لواط گران‌تر است. 5 و دوم کسی که مفعول یا فاعل (عمل لواط باشد). 6 و سوم کسی که مرد مقدس را بکشد. 7 و چهارم کسی که ازدواج با نزدیکان را برهم زند. 8 و پنجم کسی که امر قیمومت را برهم زند. 9 و ششم کسی که به آتش بهرام زیان رساند. 10 و هفتم کسی که سگ آبی را بکشد. 11 و هشتم کسی که بت بپرستد. 12 و نهم کسی که به هر کیش بگرود و بخواهد آن را پرستش کند. 13 و دهم کسی که چیزی را که برای نگاهداری پذیرفته است بخورد و منکر شود. 14 و یازدهم کسی که به سبب گناهکاری اعتماد بر بدکاری کند. 15 و دوازدهم کسی که کار نکند ولی ناسپاسانه و ناعادلانه بخورد. 16 و سیزدهم کسی که زندیقی کند. 17 و چهاردهم کسی که جادوگری کند. 18 و پانزدهم کسی که بدعت‌گذاری کند. 19 و شانزدهم کسی که دیوپرستی 20 و هفدهم کسی که دزدی یا میل به دزدی 21 و هجدهم کسی که پیمان‌شکنی 22 و نوزدهم کسی که کینه‌وری 23 و بیستم کسی که برای تصاحب مال دیگران ستم کند. 24 و بیست و یکم کسی که به مرد مقدس آزار رساند. 25 و بیست و دوم کسی که اتهام زند 26 و بیست و سوم کسی که تحقیر کند. 27 و بیست و چهارم کسی که نزد زن مردمان (= دیگران) شود. 28 و بیست و پنجم کسی که ناسپاسی کند. 29 و بیست و ششم کسی که دروغ و نادرست بگوید. 30 و بیست و هفتم کسی که در مورد چیزی که از میان رفته است، ناخرسندی کند. 31 و بیست‌ و هشتم کسی که شادیش از بدی و آزار نیکان است. 32 و بیست و نهم کسی که گناه را رواج دهد و کار نیک را به رنج و دور دارد. 33 و سی‌ام آن که از نیکی‌ای که به کسی کرده است، پشیمان شود.

36

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که مردمان به چند راه و بهانه‌ی کار نیک به بهشت بیش‌تر می‌رسند؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که نخستین کار نیک رادی (= بخشندگی) 5 و دوم راستی 6 و سوم سپاسداری 7 و چهارم خرسندی 8 و پنجم آرزوی نیکی کردن به نیکان و درست بودن نسبت به هر کس 9 و ششم به این بی‌گمان بودن که آسمان و زمین و هر نیکی گیتی و مینو از آفریدگار اورمزد است. 10 و هفتم بی‌گمانی به این که هر بدی و آسیب از اهرمن بدکار ملعون است. 11 و هشتم بی‌گمانی به رستاخیز و تن‌پسین 12 و نهم کسی که برای دوستی روان با نزدیکان ازدواج کند. 13 و دهم کسی که امور قیمومت را برعهده  گیرد. 14 و یازدهم کسی که کوشش نیکوکارانه کند. 15 دوازدهم کسی که به این بهدین پاک مزدیسنان بی‌گمان باشد. 16 و سیزدهم کسی که نسبت به هنر و افزار هر کسی نیک‌چشم (= بی‌حسد) باشد. 17 و چهاردهم کسی که نیک‌چشمی نیکان را خواهد و خود نیز نسبت به نیکی‌ای که در نیکان می‌بیند نیک‌چشم باشد. 18 و پانزدهم کسی که دوستی نیکان را خواهد. 19 و شانزدهم کسی که کین و دشمنی را از اندیشه دور دارد. 20 و هفدهم کسی که رشک زشت نبرد. 21 و هجدهم کسی که میل به شهوت نکند. 22 و نوزدهم کسی که دشمنی با کسی نکند. 23 و بیستم کسی که برای چیز گذشته و از دست رفته غم نخورد. 24 و بیست‌ و یکم کسی که خشم را به تن راه ندهد. 25 و بیست و دوم کسی که برای ننگ (=آبرو) گناه نکند. 26 و بیست ‌و‌ سوم کسی که از روی کاهلی میل به خواب مفرط نکند. 27 و بیست ‌و ‌چهارم کسی که نسبت به ایزدان بی‌گمان باشد. 28 و بیست ‌و‌ پنجم کسی که به  هستی بهشت و دوزخ و حساب روان و خوشی در بهشت وبدی در دوزخ بی‌گمان باشد. 29 و بیست و ششم کسی که از افترا و رشک با چشم پرهیز کند. 30 و بیست و هفتم کسی که خود نیکی کند و به دیگران نیز تعلیم نیک دهد. 31 و بیست و هشتم کسی که نیکان را یار و بدان را دشمن باشد. 32 و بیست‌ و نهم کسی که از فریب و ‹خود›خواهی خود را دور دارد. 33 و سی‌ام کسی که دروغ و ناراست نگوید. 34 و سی و یکم کسی که خود را از پیمان‌شکنی سخت دور دارد. 35 و سی و دوم کسی که برای خواستن سود و نیکی خویش از بدی نسبت به دیگران پرهیز کند. 36 و سی‌ و سوم کسی که بیماران و عاجزان و مسافران را مهمانی کند. 

37

1 پرسید مینو از دانای خرد 2 که چرا نیکی گیتی را بنا بر شایستگی (به هر کسی) قسمت نمی‌کنند ولی روان را در جهان دیگر بنا بر شایستگی کردارش مؤاخذه می‌کنند؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که اورمزد خدا به علت مهربانیش نسبت به آفریدگان، هم به نیکان و هم به بدان همه‌گونه نیکی می‌بخشد. 5 امّا اگر از روی حساب به آنان نمی‌رسد به سبب ستم اهرمن و دیوان و دزدی آن هفت سیّاره است.

6 و در جهان دیگر به این جهت ‹روان را› بنا بر شایستگی کردارش مؤاخذه می‌کنند که بدکاری هر کس به کرداری است که انجام داده است.

38

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام نیرو شایسته‌تر 3 و از نظر خرد چه کسی کامل‌تر 4 و از نظر خیم (= خوی) چه کسی استوارتر 5 و گفتار چه کسی خوب‌تر 6 و نیکی در اندیشه‌ی چه کسی کمتر 7 و از نظر مهر چه کسی بدتر 8 و خوشی در اندیشه‌ی چه کسی کمتر 9 و از نظر دل چه کسی شایسته‌تر 10 و در تحمل چه کسی پسندیده‌تر است. 11 و چه کسی را معتمد نباید داشت. 12 و آن چیست که سزاوار است آن را در مورد هر کسی به کار برند. 13 و آن چیست که آن را در مورد هیچکس نباید به کار برد. 14 و چه کسی را باید معاشر گرفت. 15 و چه کسی را به عنوان گواه نباید پذیرفت. 16 و نسبت به چه کسی فرمانبردار باید بود. 17 و به چه چیز بیش‌تر باید اندیشید و سپاس داشت. 18 و چه چیز را به هیچ‌وجه نباید نامحترم (=خوار) کرد. 19 و آن کیست که در پایه‌ی خود برابر اورمزد و امشاسپندان 20 و آن کیست که در پایه‌ی خود برابر اهرمن و دیوان ‹دانسته شده است›؟

21 مینوی خرد پاسخ داد 22 که به نیرو کسی شایسته‌تر است که چون او را خشم گیرد، بتواند خشم را بنشاند و گناه نکند و خویشتن را آرام گرداند. 23 و به خرد کسی کامل‌تر است که بتواند روان خویش را نجات بدهد. 24 و از نظر خیم (=خوی) کسی استوارتر است که هیچ‌گونه فریب و بهانه‌ای در او نیست. 25 و گفتار کسی خوب‌تر است که راست‌تر گوید. 26 و نیکی در اندیشه‌ی مرد خشمگین کم است 27 و از نظر مهر مرد کینه‌ور آزاررساننده بدتر است. 28 و خوشی در اندیشه‌ی مرد حسود کمتر است. 29 و از نظر دل کسی شایسته‌تر است که گیتی را رها کند و مینو را بگیرد، 30 و به میل خویش پارسایی را به گردن پذیرد. 31 و در تحمل کسی پسندیده‌تر است که بدی و آفتی را که از اهرمن و دیوان و بدان بر او می‌رسد به خرسندی و از روی میل به گردن پذیرد. 32 و به هیچ‌وجه روان خویش را نیازارد. 33 و کسی را نباید استوار (=معتمد) داشت که از ایزدان بیم و درباره‌ی مردم شرم ندارد. 34 و آنچه که در مورد هر کسی سزاوار است به کار برده شود، آشتی و دوستی است. 35 و آنچه در مورد هیچکس نباید به کار برده شود، کین و دشمنی است. 36 و این سه را باید مصاحبت به شمار آورد: اندیشه‌ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک در اندیشه و گفتار و کردار خویش. 37 و این سه را به عنوان گواه نباید پذیرفت: زن و کودک نابالغ و مرد بنده. 38 و این چند تن را فرمانبردار باید بود و پرستش باید کرد: 39 زن شوهر را 40 و فرزند پدر و مادر و سالار و دستور و استاد و قیّم و خویشاوند عاجز را. 41 و نسبت به سروران (=خدایان) و سالاران و استادان باید فرمانبردار بود. 42 و به ایزدان بیش‌تر باید اندیشید و (آنان را) سپاس داشت. 43 و روان خود را به هیچ‌وجه بی‌حرمت (=خوار) نباید کرد، 44 و همیشه در یاد باید داشت. 45 و داوری که داوری درست کند و رشوه نستاند از نظر پایه‌ی خویش برابر اورمزد و امشاسپندان 46 و آن که داوری دروغ کند از نظر پایه‌ی خویش برابر اهرمن و دیوان دانسته شده است.

39

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چه سردتر و چه گرم‌تر 3 و چه روشن‌تر و چه تاریک‌تر 4 و چه پُرتر و چه تهی‌تر 5 و چه در پایان بی‌برتر است. 6 و چیست آن چیزی که کس را از آن سیری نیست. 7 و چیست آنچه که کسی نتواند آن را برباید. 8 و چیست آن چیزی که به بها نتوان خرید. 9 و چیست آن چیزی که هر کسی از آن همیشه خشنود است. 10 و چیست آنچه که هیچ‌کس از آن خشنود نیست. 11 و چیست آن تنها آرزویی که اورمزد خدا از مردمان انتظار دارد. 12 و چیست آن تنها آروزیی که اهرمن بدکار از مردمان انتظار دارد. 13 چیست فرجام گیتی و چیست فرجام مینو؟

14 مینوی خرد پاسخ داد 15 که دل پارسایان گرم‌تر و دل بدکاران سردتر 16 و پارسایی روشن‌تر و بدکاری تاریک‌تر 17 و امید و پناه به ایزدان پُرتر و به دیوان تهی‌تر است. 18 و فرجام مرد گیتی‌آرا و مینو برهم زن بی‌برتر است. 19 و دانایی است که کسی از آن سیری ندارد. 20 و فرهنگ و هنر است که کسی نمی‌تواند آن را برباید. 21 و هوش و حافظه است که به بها نتوان خرید. 22 و خرد است که هرکس و خویشتن (=صاحبش) از آن بی‌مُست (=بی‌گله) و خشنود است. 23 و حماقت و نادانی است که هرکس و حتی خویشتن (= صاحبش) از آن گله‌مند و ناخشنود است.

24 و آن تنها آرزویی که اورمزد خدا از مردمان انتظار دارد این است 25 که «مرا بشناسید، چه هر که مرا بشناسد، از پس من آید و به خشنودی من کوشد.» 26 و آن تنها آرزویی که اهرمن از مردمان انتظار دارد این است 27 که «مرا نشناسید» چه می‌داند که هر کسی آن بدکار را بشناسد، از پس آن بدکردار نرود 28 و هیچ‌گونه نیرو و یاری از آن مردم بدو نرسد.

29 و آنچه در مورد مینو و گیتی پرسیدی: گیتی را در فرجام مرگ و ناپیدایی است. 30 و مینو در فرجام چنین است که روان پارسایان بدون پیری و مرگ و آسیب، پر فرّه و پر خوشی، جاودانه با ایزدان و امشاسپندان و فروهر نیکوکاران است. 31 و عقوبت و درفش و پادافراه بدکاران در دوزخ جاودانه است. 32 و روان بدکاران علاوه بر این که آنان را عقوبت است، دیدار با دیوان و دروجان نیز چنان به نظرشان می‌آید که در جهان (دیدار) مردم تندرست با بیمار سخت.

40 

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام مرد دلیرتر 3 و کداه راه ترسناک‌تر 4 و کدام آمار (=حساب) سخت‌تر 5 و کدام بند خوش‌تر 6 و کدام کار پشیمان‌تر (=بیش‌تر موجب پشیمانی است) 7 و کدام بخشش بی‌سودتر است؟

8 مینوی خرد پاسخ داد 9 که آن مرد شجاع‌تر است که با دروج (=دیو) خویش بتواند ستیزه کند 10 و به‌ویژه آن که این پنج دروج را از تن دور دارد 11 که عبارتند از آز و خشم و شهوت و ننگ و ناخرسندی. 12 و راه عبور از پل چینور ترسناک‌تر است. 13 و آمار (=حساب) در مورد روان بدکاران سخت‌تر است. 14 و بند (=پیوستگی، علاقه‌ی) فرزند خوش‌تر و شایسته‌تر است. 15 و آن کار بیش‌تر موجب پشیمانی است که برای ناسپاسان کنند. 16 و آن بخشش بی‌سودتر است که به نامستحقان دهند.

41

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که مردم چند نوع‌اند؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که مردم سه نوع‌اند: 5 یکی مردم و یکی نیم‌مردم و یکی نیم‌دیو.

6 مردم آن باشد که به آفریدگاری اورمزد و نابودکنندگی اهرمن و بودن رستاخیز و تن‌پسین و نیز به هر نیکی و بدی دیگری که در گیتی و مینو است بی‌گمان (باشد)، 7 که بن (=اصل) یکی از آن دو اومزد و دیگری اهرمن است. 8 و گروشش به این تنها بهدین پاک مزدیسنان است 9 و به هیچ‌ فرقه‌ی ضاله نگرود گوش فرا ندهد.

10 نیم‌مردم آن باشد که چیز گیتی و مینو را به پسند خود کند بنا بر خرد خویش و خودرأیانه، 11 گاهی کار نیک به کام اورمزد و گاهی به کام اهرمن از او سرزند.

 12نیم‌دیو آن باشد که به‌جز این که نام مردمی و مردم‌زادگی دارد، به هر کار و کردار به دیو دوپا شبیه است. 13 نه گیتی شناسد و نه مینو 14 نه کار نیک شناسد و نه گناه 15 نه بهشت شناسد و نه دوزخ 16 و حتی به آمار (=حساب) روان نیز نیندیشد.

42

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که اورمزد و امشاسپندان و بهشت خوشبوی و خرّم را به چه بیش‌تر می‌توان از آن خویش کرد. 3 و اهرمن بدکار و دیوان را چگونه می‌توان شکست داد و از دوزخ بی‌بها و تاریک چگونه می‌توان رست؟

4 مینوی خرد پاسخ داد 5 که اورمزد خدا و امشاسپندان و بهشت خوشبوی خرّم را از آن خویش کردن و اهرمن بدکار و دیوان را شکست دادن و از دوزخ تاریک بی‌بها رستن چنین ممکن است: 6 وقتی که مینوی خرد را به پشتیبانی گیرند. 7 و مینوی خرسندی را مانند سلاح و زره و جوشن بر تن پوشند. 8 و مینوی راستی را همچون سپر دارند. 9 و مینوی سپاسداری را همچون گرز 10 و مینوی کامل‌فکری را همچون کمان 11 و مینوی رادی (=بخشندگی) را همچون تیر 12 و مینوی پیمان را همچون نیزه 13 مینوی کوشش را همچون آبدست (= سلاح محافظ دست) دارند و مینوی تقدیر را به پناه گیرند. 14 و به این آیین به بهشت و دیدار ایزدان می‌توان آمد و از اهرمن بدکار و دوزخ بی‌بها می‌توان رست. 

43 

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که آسمان و زمین چگونه منظم شده است 3 و ریزش و ترتیب آب در جهان چگونه است 4 و ابر در کجا نشیند 5 و دیو زمستان کجا مسلط‌تر است 6 و کدام سرزمین بی‌آفت‌تر است؟

7 مینوی خرد پاسخ داد 8 که آسمان و زمین و آب و هرچیز دیگری که درون آن است به شکل تخم است درست مانند تخم مرغان. 9 و آسمان زبَر زمین مانند تخم‌مرغ به دستکاری (=صنعت) آفریدگار اورمزد منظم شده است. 10 و شباهت زمین در میان. آسمان مانند زرده است میان تخم. 11 ‹و آب در میان زمین و آسمان همچون آب در تخم است›.

12 و ریزش همه آب‌ها در جهان از کشور (=اقلیم) ارزه است، 13 آنجا که خورشید برآید و حرکت آن‌ها به سوی کشور سَوَه است 14 آنجا که خورشید فرو رود و حرکت آب در دریای پودیگ است. 15 و از دریای پودیگ باز به دریای ورکش می‌رود.

16 و اقامت و نشست ابر در البرز است.

17 و دیو زمستان در ایرانویج مسلط‌تر است. 18 و از دین پیداست 19 که در ایرانویج ده ماه زمستان و دو ماه تابستان است 20 و در آن دو ماه تابستان نیز آب سرد و زمین سرد و گیاه سرد است. 21 و آفتشان زمستان است، 22 و مار در آن بسیار است 23 ولی آفت‌های دیگر کم دارند.

24 و پیداست که اورمزد ایرانویج را از دیگر جای‌ها و روستاها بهتر آفرید. 25 و نیکی‌اش این است که زندگی مردم در آنجا سیصد سال است 26 و زندگی گاوان و گوسفندان صد و پنجاه سال 27 و درد و بیماری کم دارند 28 و دروغ نمی‌گویند 29 و شیون و مویه نمی‌کنند 30 و دیو آز به تن آنان کمتر مسلط است. 31 و ده مرد از نانی (=غذایی) که می‌خورند سیر می‌شوند. 32 و به هر چهل سال از زنی و مردی فرزندی زاده شود. 33 و قانونشان بهی و دینشان پوریوتکیشی است. 34 و چون بمیرند پارسایند. 35 و رد (=سرکرده) آنان گوبد است و سرور و پادشاهشان سروش است.

44

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که اهرمن مردمان را به چه بیش‌تر می‌فریبد و به دوزخ می‌کشد 3 و شادیش از چه بیش‌تر است 4 و مکان در کجا دارد 5 و همراه با دیوان حضورش در کجا بیش‌تر است 6 و خوراکش از چیست؟

7 مینوی خرد پاسخ داد 8 که اهرمن مردمان را به افراط و تفریط و دروغ و بدعت و شک و حرص بیش‌تر می‌فریبد. 9 و خوشی‌اش از دشمنی مردمان (با یکدیگر) بیش‌تر است. 10 و خوراکش از ناتوانی و ناپیدایی مردمان است. 11 و مکانش در (میان) کینه‌وران است. 12 و رفت و آمدش با خشمگینان بیش‌تر است.

45

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که اهرمن به مردمان کدام ستم را زیان‌رسان‌تر و بزرگ‌تر می‌پندارد؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که اهرمن هنگامی که از مردمان زندگی و زن و فرزند و همه نیکی‌های گیتی را برباید، نمی‌پندارد که به هیچ‌وجه زیانی به آن کس رسانیده است، 5 ولی هنگامی که روان یکتا را برباید و تباه کند، آنگاه می‌پندارد که «زیانی کامل بدو رسانیدم» یعنی آنچه که انجامش آرزوی اوست، در وضع جسمانی (= هنگامی که روان در بدن است) انجام داده است.

46 

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چیست که از هر خواسته برتر است. 3 و چیست آن چیزی که بر هر چیزی مسلّط  است 4 و چیست آن چیزی که کسی از آن نمی‌تواند بگریزد؟

5 مینوی خرد پاسخ داد 6 که خرد است که بهتر از همه خواسته‌هایی است که در جهان است. 7 و بخت است که بر هر کسی و هرچیزی مسلط است. 8 و «وای بد» است که کسی از آن نمی‌تواند بگریزد.

47 

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که جایگاه هوش و حافظه و تخم مردمان در تن چگونه است؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که جای هوش و حافظه و تخم مردمان در مغز سر است. 5 و اگر مغز سر سالم باشد هوش و حافظه و تخم رو به افزایش است. 6 و هنگامی که آدمی به پیری می‌رسد مغز سرش هم رو به کاهش می‌رود. 7 و مرد پیر به سبب کاهش هوش و حافظه آنچه را به خرد باید بکند کمتر می‌بیند و کمتر می‌داند. 8 و خرد نخست در مغز انگشت دست مردمان آمیخته می‌شود 9 و بعد نشستگاه و اقامتگاهش در دل 10 و (سپس) جایگاهش در همه‌ی تن است، همچون کالبد پای در کفش.

48

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که این ستارگان که در آسمان پیدا هستند و شمارشان چنین بسیار است، پس کار و تدبیرشان چیست 3 و حرکت خورشید و ماه و ستارگان چگونه است؟

4 مینوی خرد پاسخ داد 5 که از ستارگان در آسمان نخست ستاره‌ی تیشتر مهتر و بهتر و ارجمندتر و فره‌مندتر دانسته شده است. 6 و همه‌ی بهره‌مندی و رفاه جهان از راه تیشتر است.

7 و ستاره‌ی «آبْ چهره» برای افزایش ‹آب› ‹8 و ستاره‌ی «زمین چهره» برای افزایش زمین › 9 و ستاره‌ی «گیاه چهره» برای افزایش گیاه 10 و ستاره‌ی «گوسفند چهره» برای افزایش گوسفند 11 و ستاره‌ی « آب و زمین و گیاه و گوسفند چهره» برای افزایش نژاد مردمان آفریده شد‌ه‌اند.

12 و ستاره‌ی ونند در گذرها و درهای البرز گمارده شده است، 13 جایی که دیوان و پریان و دروجان از آن در و گذر می‌گذرند، 14 تا راه و گذر خورشید و ماه و ستارگان را نتوانند ببرند (=قطع کنند) و بشکنند.

15 و ستاره‌ی هفت‌اورنگ با 99999 فروهر مقدسان در در و گذر دوزخ گمارده شده است 16 برای بازداشتن آن 99999 دیو و دروج و پری و جادوگری که در مخالفت با سپهر و اخترانند. 17 و حرکتش پیرامون دوزخ است 18 و کار اساسیش این است که دوازده خانه‌ی بروج را در دست (=اختیار) دارد به منظور درست آمدن و رفتن آن‌ها. 19 و آن دوازده برج هم همانگونه به یاری و نیروی هفت‌اورنگ حرکت می‌کنند. 20 و هر اختری چون به البرز داخل شود، پشت به هفت‌اورنگ دارد 21 و پناه از هفت‌اورنگ خواهد.

22 و اختران بی‌شمار و بی‌حساب دیگری که آشکاراند، فروهر موجودات گیتی نامیده شده‌اند. 23 چه همه‌ی آفریدگان اورمزد آفریدگار که در «گیتی» آفریده شده‌اند، چه آن‌هایی که زاینده‌‌اند و چه آن‌هایی که روینده‌اند، هر تنی را متناسب با گوهرش فروهری پیدا (=معیّن) است.

24 و حرکت خورشید و ماه اساساً برای روشن‌سازی جهان 25 و رشد دادن به همه‌ی زاییدنی‌ها و روییدنی‌ها 26 و درست داشتن روز و ماه و سال و تابستان و زمستان و بهار و پاییز و همه‌ی حساب‌ها و انگاره‌های دیگری است که مردمان می‌توانند دریابند و ببینند و بدانند، 27 و به سبب گردش خورشید و ماه بیش‌تر معلوم می‌شود.

49 

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام توانگر را فرخ و کدام را بدفرّه (بخت برگشته) باید شمرد؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که کسی که توانگریش را از کوشش درست فراهم کرده است، فرّخ و آن که از نادرستی فراهم کرده است بدفرّه (بخت برگشته) باید شمرد.

50

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که به چه سبب است که مرد کاهل و نادان و ناآگاه به احترام و نیک بزرگ می‌رسد 3  و مرد شایسته و دانا و نیک گاهی به رنج گران و سختی و نیازمندی می‌رسد؟

4 مینوی خرد پاسخ داد 5 که مرد کاهل و نادان و بد هنگامی که بخت با او یار شود، کاهلیش به کوشش همانند شود و نادانیش به دانایی و بدیش به نیکی. 6 و مرد دانا و شایسته و نیک هنگامی که بخت با او مخالف است، دانایی‌اش به نادانی و ابلهی تغییر می‌یابد و شایستگی‌اش به ناآگاهی. 7 و دانش و هنر و شایستگی‌اش بی‌تحرک جلوه می‌کند.

51

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که پرستش ایزدان و سپاسگزاری از نیکی ایزدان را چگونه باید کرد 3 و توبه‌ای که برای رستگاری روان است چگونه باید کرد؟

4 مینوی خرد پاسخ داد 5 که پرستش ایزدان آن بهتر است که مطابق این بهدین پاک مزدیسنان کنند 6 و بنش نیکی و راستی و بی‌گمانی نسبت به ایزدان است. 7 و به اندک و بسیاری که به دست آمده است، سپاسگزار ایزدان بودن و به رضایت و آزادی (= سپاس) ایزدان اندیشیدن و سپاس داشتن 8 و حتی هنگامی که از اهرمن و دیوان سختی و بدی می‌رسد به چیز (= امور) ایزدان شکّاک نبودن 9 و سپاسگزاری ایزدان را نکاهیدن. 10 و هر گزندی که رخ دهد آن را به ستمکاری اهرمن و دیوان نسبت دادن. 11 و نیکی و سود خویش را به زیان دیگری نخواستن. 12 و نسبت به آفریدگان اورمزد بخشاینده بودن. 13 و در کار نیک فعال و کوشا بودن 14 به خصوص در مراقبت از آب و آتش بیش‌تر کوشیدن. 15 و به این بی‌گمان بودن که ایزدان به مردمان، گذشته از نیکی، هیچ‌گونه بدی ندهند و اهرمن و دیوان، گذشته از بدی، هیچ‌گونه نیکی ندهند.

16 و در مورد توبه‌کار بودن کار اساسی این است که آدمی از روی خودکامگی (عمداً) گناه نکند، 17 و اگر از نادانی یا سهل‌انگاری (سهواً) یا ناآگاهی گناهی رخ دهد، آنگاه پیش دستوران و نیکان توبه کند 18 و پس از آن دیگر گناه نکند، آنگاه آن گناهی که کرده است از تن او دور شود، 19 مانند باد سخت‌تازی که تیز و سخت بیاید و دشت را چنان بروبد که هر گیاهچه و هر چیزی را که آنجا افتاده است به دور برد.

52

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که نماز و ستایش ایزدان را چگونه باید کرد؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که هر روز سه بار برابر خورشید و مهر – چون (این دو) با هم حرکت می‌کنند – ایستادن. 5 و به همین‌گونه ماه و آتش بهرام یا آتش آذرو را بامداد و نیمروز و عصر نماز و ستایش کردن 6 و سپاسدار بودن. 7 و اگر خداناکرده (=پرگست) نسبت به ایزدان مینو و گیتی و مردمان و ستوران و گاوان و گوسفندان و سگان و حیوانات از نوع سگ و دیگر آفریدگان اورمزد خدا گناهی یا ترک اولی سرزده است 8 پیش خورشید و مهر و ماه و آتش اورمزد توبه‌کار و پشیمان بودن 9 و برای برائت از گناه هرچه بهتر ممکن است کار نیک کردن.

53 

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چرا مرد نادان هنگامی که او را تعلیم دهند، فرهنگ (= تربیت) و تعلیم دانایان و نیکان را چنان خوار دارد که آموختن بدو دشوار می‌شود؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که به این سبب که مرد نادان، نادانی خویش را در اندیشه‌اش چنین نیک می‌پندارد که دانا دانایی خویش را در اندیشه‌اش.

54

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چرا مرد بدگوهر نیکان را دوست ندارد و مرد بی‌افزار (= بی‌چیز) افزارمندان را؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که به این علت که مرد بدگوهر را همیشه از افزارمندان بیم است 5 که: «آنان ما را به هنر (=فضیلت) و افزار تحقیر کنند و از آن جهت بر ما نزد نیکان و دشمنان شرمندگی رسد.»

6 و بدگوهر به این سبب نیکان را دوست ندارد که زمان نابودی و زدنشان از دست نیکان است.

55

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که این کوه‌ها و دریاهای در جهان چرا ساخته شده‌اند؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که این کوه‌های در جهان برخی انگیزنده‌ی باد و برخی بازدارنده‌ی (باد)‌اند. 5 و برخی جای و (محل) ترتیب و جایگاه و مکان ابر بارنده‌اند. 6 و برخی زننده‌ی اهرمن و دیوان و نگاهدارنده و زندگی‌بخش آفریدگان اورمزد خدای‌اند.

7 و این دریاها را در جهان آفریدگار اورمزد برای نگاهداری و زندگی‌بخشی آفریدگان خویش از کنار البرز ساخته است.

56

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چرا بند دانش و کاردانی مینو و گیتی هر دو به تو پیوسته است؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که به این علت که از نخست من که «خرد غریزی» هستم از مینوها و گیتی‌ها با اورمزد بودم. 5 و آفریدگار اورمزد ایزدان آفریده در مینو و گیتی و دیگر آفریدگان را به نیرو و قدرت و دانایی و کاردانی «آسن خرد» (= خرد غریزی) آفرید و خلق کرد و نگاه می‌دارد و اداره می‌کند. 6 و در سر فرشگرد اهرمن و فرزندانش را به نیروی خرد بیش‌تر می‌توان نابود کرد و از میان برد. 7 و سوشیانس با کیخسرو و آنان که رستاخیز و تن‌پسین کنند به سبب نیرو و یاری خرد (این کار را) بهتر می‌توانند انجام دهند.

8 دانش و کاردانی گیتی و فرهنگ و آموزش در هر پیشه و همه ترتیبات امور مردم روزگار به خرد باشد. 9 و روان  پارسایان به سبب نیرو و نگاهبانی خرد بیش‌تر به رهایی از دوزخ می‌رسند و به بهشت و گرزمان (= عرش اعلی، بهشت) می‌آیند. 10 و مردمان در گیتی زندگی خوب و شادی و نیک‌نامی و همه نیکی‌ها را به نیروی خرد می‌توانند خواست.

11 و نگاه داشتن و نشاندن تخم مردمان و ستوران و گاوان و گوسفندان و هر آفریده‌ی دیگر اورمزد خدا در شکم به ‌گونه‌ای که از گرسنگی و تشنگی نمیرند و ایجاد خوراک برای آنان در شکم و تقسیم و رشد اندام‌ها به سبب ... (؟) و پر نیرویی و زور خرد بیش‌تر انجام می‌گیرد.

12 و استقرار زمین و آمیزش آب در زمین و رویش و نمو گیاهان و رنگ‌های گونه‌گون و بوی و مزه و خوشی هر چیزی بیش‌تر به خرد مقدّر و ساخته شده است. 13 و استقرار البرز پیرامون جهان و پیدایی زمینِ مشتمل بر هفت کشور (= اقلیم) و آسمان و حرکت خورشید و ماه و دوازده اختران زبر کوه البرز و شش گاه گاهان‌بار و پنج گاه فروردیگان و بهشت که در جای «اندیشه‌ی نیک» و «گفتار نیک» و «کردار نیک» و «برترین  گرزمان» دارنده‌ی همه‌ی خوشی‌ها قرار دارد، و پل چینور که گذر مینوها و گیتی‌هاست، به نیروی خرد ساخته و مقدر شده است.

14 و ابر آبگینه (مانند) که آب را از دریا می‌گیرد و در فضا می‌راند و به پیمانه، سرشک سرشک، به زمین می‌بیزد، و دانستن آفریدگان اورمزد و چگونگی بهشت و دوزخ و لطف اورمزد و امشاسپندان و ایزدان دیگر بر آفریدگان خویش و آسیب‌رسانی و مرگ‌آوری اهرمن و دیوان بر آفریدگان اورمزد، (همه را) به نیروی خرد بیش‌تر می‌توان دانست. 15 و گفتار بهدین مزدیسنان و تعلیمات مینوان، شکستن کالبد گیتی (=مادی) دیوان و ناپدید کردن آنان از نظر مردمان به سبب برترین افزار خرد بهتر انجام گرفته است.
16 و نیز ستیز و کارزار ایرانیان با ناایرانیان و زدن اهرمن و دیوان را به نیروی خرد می‌توان کرد. 17 و نیز آب نهانی در زیر زمین را به دیدار خورشید آوردن و به کشت و زر و آبادانی و سود و آسایش و خوشی مردمان و ستوران و گاوان و گوسفندان به‌کار‌بستن به نیروی خرد ممکن است. 18 و شناختن درد و بیماری مردمان و ستوران و گاوان و گوسفندان و جانوران دیگر و دارو و درمان و تندرستی و آسایش به آنان بردن به نیروی خرد بیش‌تر ممکن است انجام گیرد.

19 و هر انسانی که از خرد بهره‌وری بیش‌تری دارد، بهره‌اش از بهشت بیش‌تر است. 20 و نیز گشتاسب و زردشت و گیومرث و دیگر کسانی که بهره‌شان از بهشت بیش‌تر است به سبب آن است که خرد به آنان بیش‌تر رسیده است. 21 و جم و فریدون و کاووس و سروران دیگری که از ایزدان نیرو و قدرت یافتند – همان‌گونه که گشتاسب و سروران دیگر از دین بهره‌وری داشتند – و نیامدنشان به بهشت و نیز این که نسبت به خدای خویش ناسپاس شدند، به سبب این بود که خرد به آنان کم رسیده بود.

22 و نیز اهرمن و دیوان مردی را بیش‌تر می‌فریبند و به دوزخ می‌کشند که از نظر خرد درویش‌تر و از جهت خیم سبک‌تر است. 23 و پیداست که کسی از نظر خیم و خوی و رفتار نیک است باید از خرد سپاسگزار باشد. 24 چه پیداست که اهرمن به زردشت گفت که اگر از این بهدین مزدیسنان بازایستی، آنگاه تو را هزار سال سلطنت گیتی دهم، 25 همچنان‌که به وذغان فرمانروا، ضحاک، دادم. 26 زردشت به سبب پر خردی و خیم و رفتار نیکو ( به آن سخن) گوش فرا نداد و به آن فریب گنامینوی (=اهرمن) ملعون فریفته و گمراه نشد. 27 و به اهرمن گفت 28 که می‌شکنم، نابود می‌کنم و سرنگون می‌کنم تو را و کالبد شما دیوان و دروجان و جادوگران و پریان را با هوم و برسم و با دین راستی بِهْ (= بهدین) که آفریدگار اورمزد به من آموخت. 29 اهرمن چون آن سخن شنید مبهوت و مغلوب شد و به دوزخ دوید و زمان درازی مبهوت بر جای ماند.

30 این نیز پیداست که اورمزد هنگامی که اهرمن را با همه‌ی آفریدگانش بر سر پیمان آورده بود، پس با همه‌ی ایزدان و امشاسپندان انجمن کرد و از خرد خویش سپاسگزاری کرد و (سپاس) بر زبان آورد (تحت‌الفظی: انگارد).

31 این نیز پیداست که در مدت نه هزار سال تا (زمان) فرشگرد و رستاخیز و تن‌پسین همه‌ی آفریدگان را خرد نگاه می‌دارد و اداره می‌کند.

32 این نیز پیداست که مرد نادان بدخیم اگر هم بسیار به احترام و توانگری و قدرت برسد، با این همه نباید برای آن نیکی و قدرت بدو احترام گزارد.

57

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که چرا صاحب‌قدرت نادان به سبب قدرتی که دارد، نادانی و ابلهی او به دانایی و هنرمندی مبدل می‌گردد 3 و درویش دانا به سبب درویشی، دانایی و کاردانیش به ابلهی و بی‌سودی مبدل می‌گردد؟

4 مینوی خرد پاسخ داد 5 که به علت فریب و ستم دروج آز 6 مردمان هر که خواسته و توانگریش بیش‌تر است، درباره‌ی مردمی او سخن بیش‌تر گویند و کردار و فعالیت او را بیش انگارند. 7 ولی در چشم ایزدان و امشاسپندان درویش بی‌گناه و دانا بهتر و گرامی‌تر از صاحب‌قدرت و توانگر نادان است.

58

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که عیب روحانیان چیست 3 و عیب نظامیان چیست 4 و عیب کشاورزان چیست 5 و عیب صنعتگران چیست؟

6 مینوی خرد پاسخ داد 7 که عیب روحانیان بدعت‌گذاری و آزوری و فراموشکاری و غفلت و کوته‌اندیشی و بداعتقادی در دین است.

8 و عیب نظامیان ستم و آزار و پیمان‌شکنی و نابخشایندگی و خشونت (؟) و تکبر و تحقیر (دیگران) است.

9 و عیب کشاورزان نادانی و رشک با چشم و بدخواهی و کینه‌وری است.

10 و عیب صنعتگران بداعتقادی و ناسپاسی و زشت‌گویی و تندی و بی‌ادبی است.

59 

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که انسان به نیکی و بدی کدامیک شناخته‌تر است؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 4 که انسانی که نشست و کارش با نیکان است و نامش را به نیک‌نامی و خوبی برند، آن مرد به نیکی شناخته‌تر است. 5 و آن کسی که نشست و کارش با بدان است و نامش را به بدنامی برند، آن مرد به بدی شناخته‌تر است.

6 چه گفته شده است 7 که کسی که با نیکان پیوندد، نیکی 8 و کسی که با بدان پیوندد، بدی با خود آورد. 9 همچون باد که چون به گندی برخورد، گندی 10 و چون به عطر برخورد، عطر با خود آورد. 11 پس بدان 12 که آن کسی که کارش با نیکان است، نیکی پذیرد. 13 و آن که کارش با بدان است، بدی. 14 ولی با این همه هر دو را باید به آزمایش داشت.

60

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که رد (سر کرده‌ی) مردان کیست و زد زنان کیست 3 و رد اسبان کیست و رد پرندگان کیست 4 ‹ و رد گاوان کیست› و رد ددان کیست و رد غلّات کیست؟

5 مینوی خرد پاسخ داد 6 که مرد دانای معتقد به دین سپاسگزار راستگو بر همالان رد است.

7 زن جوان درستْ‌گوهر استوار (=معتمد) نیکنام خوش‌خیم خانه‌افزور که شرم و بیمش (= ملاحظه) نیک و پدر و نیا و شوهر و سالار خویش را دوست دارد و زیبا و ... (؟) است، بر زنان همال خویش رد است. 

9 باز رد مرغان 10 و اسب تیزرو رد اسبان 11 و خرگوش رد ددان و گندم رد غلات است.

61

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کنگدز کجا قرار دارد 3 ورجمکرد کجا ساخته شده است 4 تن سام کجا قرار دارد 5 و اقامت سروش کجاست 6 خر سه‌پا کجا قرار دارد 7 هوم مرتب‌کننده‌ی مردگان – که مردگان را بدو مرتب کنند – و تن‌پسین بدان کنند کجا رسته است. 8 گوبَدشاه به کدام جای است. 9 و کَرماهی به چه کار گمارده شده است. 10 سیمرغ کجا آشیان دارد. 11 چینامورش کجا نشیند و کارش چیست؟

12 مینوی خرد پاسخ داد 13 که کنگدز در سوی مشرق نزدیک (دریاچه‌ي) سدویس گمارده شده است 14 در مرز ایرانویج.

15 ورجمکرد در ایرانویج زیر زمین ساخته شده است. 16 و همه‌گونه تخم از همه‌ی آفریدگان اورمزد خدا از مردم و ستور و گوسفند و پرنده، هر چه بهتر و گزیده‌تر است، بدانجا برده شده است. 17 و هر چهل سال از هر زنی و مردی که آنجا هستند فرزندی زاده شود 18 و زندگیشان سیصد سال است. 19 و درد و آفت کم دارند.

20 و تن سام در دشت پیشانسه نزدیک کوه دماوند است. 21 و در آن دشت به‌جز غلّه و چیزهای خوردنی که می‌کارند و می‌دروند و بدان زندگی می‌کنند، هیچ‌گونه گیاه و درخت و روییدنی دیگر نیست. 22 و زرگونی آن بیش‌تر از درمنه است. 23 و ایزدان و امشاسپندان برای تن‌سام 99999 فروهر پارسایان را به نگاهبانی گماشته‌اند، 24 تا دیوان و دروجان به او آسیب نرسانند.

25 جای اقامت سروش بیش‌تر در ارزه و پس از آن در سوه و همه‌ی جهان است.

26 خر سه‌پا میان دریای ورکش می‌نشیند. 27 و هر آب (آلوده) به لاشه و دشتان (=حیض) و کثافت‌های دیگر که ببارد، چون به خر سه‌پا رسد همه را با نگاه پاک و پاکیزه کند.

28 و هوم مرتب‌کننده‌ی مردگان در دریای ورکش در ژرف‌ترین جای رسته است. 29 و 99999 فروهر پارسایان به نگاهبانیش گماشته شده‌اند. 30 و کرماهی پیوسته پیرامونش می‌گردد و وزغ و حیوانات موذی دیگر را از آن باز می‌دارد.

31 گوبدشاه در ایرانویج در کشور خنیره (=خنیرس) است. 32 و از پای تا نیمه‌ی تن گاو و از نیمه‌ی تن تا بالا انسان است. 33 و همواره در ساحل دریا می‌نشیند 34 و پرستش ایزدان می‌کند و زوهر به دریا می‌ریزد. 35 و به علت آن زوهر ریختن او حیوانات موذی بی‌شماری در دریا می‌میرند. 36 چه اگر خدای‌ناکرده (=پرگست) آن (مراسم) یزش را نکند و آن زوهر را به دریا نریزد تا آن حیوانات موذی بی‌شمار نابود شوند، پس هنگامی که باران ببارد، حیوانات موذی مانند باران فروبارند.

37 آشیان سیمرغ در درخت دور‌کننده‌ی غم بسیار تخمه است. 38 و هرگاه از آن برخیزد، هزار شاخه از آن درخت بروید. 39 و چون بنشیند هزار شاخه از آن بشکند و تخم از آن پراگنده شود.

40 و چینامروش مرغ نیز آن نزدیکی می‌نشیند. 41 و کارش این است که آن تخم‌هایی را که از درخت بسیار تخمه‌ی دورکننده‌ی غم فروریزد، او برچیند و آنجا که تیشتر آب را می‌ستاند، بپراکند 42 تا تیشتر آب را با همه‌ی آن تخم‌ها بستاند و با آن باران به جهان ببارد.

62

1 پرسید دانا از مینوی خرد 2 که کدام کار نیک از میان کارهای نیک بزرگ‌تر و بهتر است و هیچ هزینه‌ای در کار آن لازم نیست؟

3 مینوی خرد پاسخ داد 5-4 که نسبت به ایزدان سپاسگزار بودن و برای همه نیکی آرزو کردن ‹6 و در هر جا و زمان اورمزد را به آفریدگاری و اهرمن را به نابودسازی در اندیشه داشتن و یاد کردن 7 و به هستی ایزدان و دین و روان و بهشت و حساب سدوش و بودن رستاخیز و تن‌پسین بی‌گمان بودن 8 اساسی‌ترین است. ›، این از هر کار نیک بزرگ‌تر و بهتر است و هیچ‌گونه هزینه‌ای در کارش لازم نیست.

درود و (نیک)بختی

Previous
Previous

The History of al-Tabari

Next
Next

Blog Post Title Three